۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

آيا جراحي اقتصادي قرباني بزرگ خواهد خواست؟

صدا و سيماي ولايت شروع به پخش مستندهاي وسيعي در زمينه فتنه نموده است. حجم عظيم تبليغات چنان است كه گويا وقايع به نمايش در آمده مربوط به روزهاي اخير است. پخش صحنه هاي گزينشي و نمايش صحنه هايي كه باب ميل انحصارگرايان است، توام با فضا سازي هاي خاص، سعي دارد به تماشاگر القا كند كه اقليتي اخلال گر سعي در بر هم زدن آرامش جامعه دارند.
بگذريم كه هيچ صحنه اي از خشونت انحصارطلبان ديده نمي شود و حوادث كهريزك، كوي و حمله به مساجد و بيوت معترضين مسكوت گذارده مي شود. تلويزيون را كه روشن كنيد در هر دقيقه يكبار وا‍ژه فتنه و دشمن را مي شنويد.
اما چه اتفاقي افتاده است كه انحصار طلبان چنين در تكاپو هستند؟
جواب در عرصه سياست شايد نباشد. طرح بي سر و اشكم و يال دم  آغاز شده است. طرحي كه لازم و ضروري است اما نه با اين شرايط و شدت! طرحي كه هدفمندي يارانه ها نام گرفته، اما در واقع فراتر از حذف يارانه هاست. طرحي كه در واقعيت مي توان آنرا گران فروشي دولت به ملت ناميد.
از سوي ديگر آزادسازي اقتصادي نيز انجام نپذيرفته، بلكه قيمتها به زور سرنيزه سركوب شده اند. در مقابل همه اين مشكلات مصائب معيشتي مردم با مسكن جزئي كه به آنها پرداخته شده كمتر به حس شده است.
به جز عرصه هايي كه دولت به مردم گران مي فروشد و يا قيمتها به زور سركوب شده اند، در بقيه موارد افزايش قيمتها محسوسند. اما آنچه كه مسلم است  هنوز موج بزرگ درياي اقتصاد متلاطم ايران در راه است. وقتي قبضها به دست مردم برسد و افزايش هزينه ها نمود پيدا كند، شايد مقدور نباشد با سربازهاي گمارده شده در خيابان قيمتها را سركوب كرد.
از سوي ديگر صنايع ايران كه اكثرا بيمارند با افزايش هزينه هاي توليد مواجه خواهند شد. برخي خبرها هم حكايت از مسئله اي ناگوار براي انحصار گرايان دارد. نارضايتي حاصل از طرح نا كارآمد و ناقص هدفمندي هر روز بيشتر مي شود و در زير پوست جامعه، انبوهي از نارضايتي در حال انباشته شدن است.
جنين بحراني شايد نياز به يك بمب خبري و يا يك بازي خطرناك داشته باشد. شايد عده اي از انحصارگرايان در صدد باشند با استفاده از ايجاد محدوديت رسمي  و يا حتي محاكمه سران فتنه، اخبار حوزه اقتصاد را تحت تاثير قرار دهند و ذهن ها را از طوفاني كه در راه است منحرف كنند. تصور اقتدارگرايان اين است كه، كنترل ِ تنشهايي كه از مشكلات اقتصادي نشئت مي گيرند، به يك شوك در عرصه سياست نياز دارد.
شايد در نظر انحصارگرايان براي حذف يارانه ها و بحران اقتصادي فراگير ايران، قرباني لازم باشد.قربانيي كه در نظر انحصارگرايان اين روزها قدرتش تحليل رفته است. هر چند عقلاي سياسي جناح اصولگرا شايد مخالف اين بازي خطرناك باشند اما برآرود كودتاگران اين است كه نارامي ها پس از اين بحران سياسي، كمتر از تنشي است كه بر اثر بحران اقتصادي ممكن است ايجاد گردد. به نظر مي رسد بار ديگر بازي خطرناك و مهندسي شده اي در جريان است....
----------------------------------------------------
اين روزها حوصله و تمركز تحليل كردن رو ندارم اما.....
يه غلطي بود كرديم!
------------------------------------------------------
بي انصافي است كه اين روزها از فروغ يادي نشود!
چايش خالي است كه او همانگونه كه حس مي كرد مي نوشت و همانگونه كه مي نوشت زندگي مي كرد.
اين روزها كلمات بازيچه نويسندگاني شده كه  با توجه به عملشان قلمشان شرمسار كلمات است.
روحش غريق شادي و راهش پر رهرو باد.
---------------------------------------------------
فردا شب سفر من از شهر دلتنگي هايم آغاز ميشود سفري كه رفتن دارد اما برگشتن .....


۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

مشكلات را خودت حل كن!

تشريفتان آن بالاست و نشسته ايد و راحت تماشا ميكنيد!
اين پايين ما مانده ايم و كلي آدم با كلي آرزو!
مشكلاتشان كه زياد مي شود يكي از ماها را صاف مياندازيد جلو آنها!
بد بختي و بيچارگي كه برطرف شد و بار به منزل رسيد، باز يك ماموريت ديگر!
برادر يك مرخصي كوتاه مدت عنايت بفرماييد ما هم استراحت كنيم!
با تشكر خر محله!

۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

مصلوب (فرزند خداوند)

پاپ در نرم ترين بستر دنيا دراز مي كشد و آرام ميگيرد!
به دروغهايي كه لحظاتي پيش بر زبان رانده، نمي انديشد! راحت است و آسوده، و سعي مي كند از انديشيدن پرهيز كند اما...
مي داند كه سخن گفتن از «به فكر گرسنه ها و ستمديدگان بودن» تنها مخصوص سخنراني هاي با شكوه است. ميراث زيبايي كه به او رسيده با انديشيدن از بين خواهد رفت. خوب مي داند كه هوسبازي خداوند، بر صليب شدن عيسي را در پي داشت. تاوان بزرگي بود كه عيسي بايد مي پرداخت. پاپ چشمانش را آرام بر هم مي گذارد تا نگاه معصوم عيسي بر بلنداي صليب آزارش ندهد. ناقوس ها به صدا در مي آيند و گويي عيسي فرياد مي كند كه من حرامزادگي را بر آنچه بنام من روا مي داريد ترجيح مي دهم.
پاپ با شنيدن صداي ناقوس ها لبخندي مي زند. زيباست. گويي در گوش او مي خوانند جاودانه باد مكنت خداوند در دستان تو. هراسي در دلش نيست. مي داند كه تاوانش را عيسي داده است. عيسي بر صليب شده، تا او با قدرتي بي نظير در آسايش باشد.
ياد ساعاتي پيش مي افتد كه براي انبوه مردمان از بلنداي بالكن كليساي واتيكان سخن مي گفت. به ياد مي آورد كه اورا چون قديسي ايستاده تماشا مي كردند. نگاه هايي توام با تحسين و احترام. اما هر چه تلاش مي كند سخنان خويش  را به خاطر نمي آورد.
اهميتي هم ندارد آن سخنان تنها موعظه اي بود براي بقيه آدمها. پيش خود مي انديشد كه همه، چون او هستند. آنها هم دروغ مي گويند و خيانت مي كنند. آنها هم در چشمان معصوم كساني كه دوستشان دارند، نگاه مي كنند و بي شرمانه حقيقت را قرباني خواست خويش مي كنند!
پاپ مي انديشد  كه بهترين مردمان است؛ چرا كه براي يك هدف بزرگ حقيقت را سر مي برد. از نظر او مردم حقيرند و گناهكار چون براي هوس هاي كوچك خود عشق را و حقيقت را بي شرمانه زبح ميكنند.
چشمانش را باز مي كند. ناقوس ها هنوز فرياد مي زنند و پاپ در نرم ترين بستر دنياست. نگاهي به اشياء مجلل اتاق مي كند. ميراث زيبايي كه به او رسيده است حاصل بر صليب شدن عيسي است. با خود مي گويد براي عظمت خداوند بايد بر صليب مي شد.
بيشرمانه به تنديس عيسي بر صليب چشم ميدوزد و مي گويد: «هر روز در هر گوشه دنيا هزاران عاشق بر صليب مي شوند و هزاران انسان كه محبت را فرياد مي زنند زير شكنجه هاي بي رحمانه جان مي دهند اما تو، خوش شانس بودي كه كشيش ها را داشتي!
آنها با زيركي توانستند از تو فرزندي  براي خدا بسازند!»
-------------------------------------------------------------
داستان نوشتن رو دوست دارم! مثل خيلي چيزاي ديگه كه دوست داشتم و كسي نديد!
بهانه اين داستان، روزايي كه توش هستيم. تولد مسيح مهرباني و صلح و كريسمس.
روزاي شادي داشته باشين.

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

يلدا،پر از هوش و نماد و نشانه...

سياه ترين و بلندترين شب سال؛ سرد و يخبندان!
در فرهنگ سرزمينم انتخاب شده تا جشن گرفته شود و زنده نگه داشته شود...
دليل ها و نمادها بسيارند تا نشان دهند در اين سرزمين ملتي باهوش زندگي مي كنند. درازترين شب سال را بايد منتظر و بيدار ماند تا سحر و روشن شدن تاريكي! بايد بيدار و در كنار هم  ماند. زيباست و حكايت از كاري دارد كه هميشه بايد نجام داد.
سرما را بايد با گرمي خانه ها شكست داد. اگر همه جا را سرما فرا گرفت و سرما بيداد كرد، درون را گرم بايد نگه داشت و درون را شاد و سرزنده نمود.
آري اگر فقط همين يك شب بدانيم از نياكانمان چه به ارث برده ايم، راهمان را خواهيم يافت.
يلدايتان گرامي و شاد...
تولد زيباي ميترا مباركتان باد...
امشب حافظ و شاهنامه همراهتان تا سپيده...

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

به شر يزيد پناه مي برم از سينه زنان حسين!

مرد زنده و در زندان است!
همسرش را در مقابل زندان مي زنند و بر زمين مي كشند؛ روز عاشورا، در حال خواندن دعاست كه مدعيان راه حسين چنان مي كنند كه شرحش همه جا هست و در همه جا مي شود خواندش!
غصه اين خبر بي گمان مرد را مي كشد، اگر بي غذايي نكشد. پيغام ها همه مي گويند كه اعتصابش را بشكند اما كسي نيست تا غيوري كند.
كسي نيست براي كشيده شدن زن مسلماني روي زمين، براي كتك خوردن همسر يك اسير در روز عاشورا گريبان چاك كند.
وقتي خوب اين دكان را كه آراسته به نام و ياد حسين است نگاه مي كنم؛ وقتي شيوخ كه سهم امام در جيبشان است سكوت مي كنند در مقابل اين فاجعه در روز عاشورا؛ وقتي قلم بدستان و مدعيان عاشورا از در و ديوار و حسين مي نويسند و اين حادثه را نديده مي گيرند و كسي گريبان چاك نمي كند، تازه مي فهمم كه حسين اين روزها ابزار جنايتي است هولناك!
وقتي چنين است پناه مي برم به شر يزيد از حاكمان حسينيِ ايران زمين.
پناه مي برم به شر يزيد از مردمان كوفه صفت ايران زمين كه سكوت و تماشاي جنايت عادتشان گشته است!
آقاي نوريزاد! يكي از يگانه مردان نيك قصه هاي سرزمين، اينجا مردي نمانده تا براي ظلمي كه بر اهل خانه ات ميرود فرياد كند! برادر اينجا مردمان تماشاگر ظلمند و دلهاي اين ملت مرده است و به نفس  هيچ مسيحا و خون هيچ حسين و نوشداروي هيچ حماسه اي زنده نمي شود!
اين ملت از ياد برده است درفش كاوياني را و تو بيهوده آرش وار جان در كمان كرده اي. در اين سرزمين مردي نمانده است.

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

خداوند!؟

يك همه چيز كامل كه تصميم گرفت براي نشان دادن حكمتش يك دنيا آدم را به درد سر بياندازد!
نقشه كشيد تا شيطان كاري بكند كه از چشم خداوند بيافتد! بعدش هم شيطان با شغل جديد كه وسوسه كردن انسان بود وسيله تعالي روح انسان شد!
خداوند به دليل رحمت بيش از حدش به انسان موجوديت بخشيد و او را مختار خلق كرد تا انسان به جايي برسد كه از فرشتگان برتر شود!
حاصل كار را كه نگاه ميكني و نگاهي به آيات كه مي اندازي ميبيني...
چه بگويم! كلي آدم در اين دنيا پدرشان از دست همنوعانشان در آمده! دروغ، تزوير، كشتار و ظلم!
بنا به مستندات هم كلي از آدمها قرار است بروند جهنم! تعداد آدمهايي كه از فرشتگان برتر شدند خيلي كمتر از آدمهايي است كه به جهنم مي روند!
خب آقاي من! خداي من! چه كاري بود برادر!؟ ميلياردها آدم زجر بكشيم، جهنم برويم، كه يك تعداد كمي بروند بهشت و برتر از فرشتگان باشند! ما اگر اين قانون را نخواهيم چه كنيم؟ زورمان نه به تو ميرسد نه به اينها كه زدند دهن چند ميليارد را سرويس كرده اند!
بجنگيم؟ خب خودت زحمت بكش يك دو روزي بيا و آدم باش ببين مي تواني بجنگي؟ تازه پيروز شدن پيش كش!
بيا اين پايين ببين مي تواني دو روز تحمل كني؟
ما تحمل نداشتيم، نتوانستيم بجنگيم، بهشت را هم نمي خواهيم! به چه زباني بگوييم؟ اصلا نخواهيم فرشته بشويم چه كار كنيم؟
جهنم! اين كه ديگر بي انصافي محض است! ما هيچ كاره هيچ كاره، برويم جهنم تا ابد جز و ولز كنيم؛ چون مقتضاي صفات تو اين است!
انصاف است! منطقي است! زورت زياد است؟!
اينجا زور يك عده هم زياد است برو با آنها كل كل كن! اصلا پاشو بيا ببينم امروز ميتواني 1 ميليون تومن پول قرض بگيري از كسي كه كارت راه بيافتد؟
اصلا بيا ببينم ميتواني بي پولي را تحمل كني!
راستش را بخواهي از اين قصه ضد و نقيض خسته شده ام! گونه جديد از ويروس افتاده روي تفكراتم!
مي روم سفر، باز كه مي گردم، مفاهيم انتزاعي چون خداوند و زندگي خوب و اميد و هدف اينها مي شوند توهم! واقعيت تنها مي ماند و با هم نفس مي كشيم! ديگر نمي خواهم توهماتم سرم را شيره بمالند كه خوب مي شود! خوب همين است كه هست! بهتر نمي شود!
آه....! باز هم من قاطي شده ام يا قاطي من شده است يا فاطي كم شده است! نمي دانم زياد شده است!
اينها را ول كن چه حالي مي دهد بازي Takken از نوع X-Box! بخصوص وقتي هستي!

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

برای یک مرد

۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

تيراختور مجرم است چون برد


گناهش اين بود كه برد!

تماشاي سرپايي 90 دقيقه فوتبال و راهپيمايي 2 ساعته براي بازگشت...
قدرتي تازه در عرصه فوتبال، تيمي كه طرفدارانش آنرا تيراختور مي خوانند! تيمي از ديار آذربايجان كه طرفدارانش فقط به ديد ورزش به آن نمي نگرند!
ورزشگاه هر زمان كه مسابقه تيراختور در آن برگزار مي شود، محلي است براي فرياد! فريادي كه در جاي ديگري حق ندارد به صدا تبديل شود و در گلو مي ماند! هزاران نفر مي آيند نه فقط براي فوتبال؛ براي زبان، فرهنگ و مظلوميت هايي كه به آن دچارند.
تا ديروز كه نا داوري بلاي جان تيم تبريزي بود كسي صدايش در نمي آمد! وقتي آبي ها به كمك داور از جهنم گريختند، كسي نگفت ورزشگاه جوي وحشتناك داشت! اما اين بار كه قرمزهاي پايتخت مغلوب شده اند همه به تماشاگران تبريزي حمله مي كنند و برد تيم قرمز تبريز به داور مربوط ميشود! كسي نمي بيند كه تيم و تماشاگرانش در زمين خودشان بزرگ تر از تيم تهراني هستند و بازي را برده اند!
برخي شعارها مي شوند پيراهن عثمان! و بعضي ها مظلوم مي شوند كه تبريزي ها جواب تمجيدشان را بد دادند!
انگار همه يادشان مي رود كه در ورزشگاه آزادي شعارها چه بودند؟ همه فراموش مي كنند كه آن شعارها نشنيده گرفته شد تا تبريزي ها براي انتقام به ورزشگاه بيايند!
يادشان رفت كه وقتي در آزادي شعار ترك ... داده مي شد آرام روي نيمكت بودند و حتي از تماشاگران تهراني نخواستند كه آرام باشند!
اين همه هجمه به يك تيم و تماشاگرانش فقط به خاطر يك چيز است! تيراختور يك تيم بزرگ است و يك جريان فراتر از ورزش كه توان مقابله با آنرا ندارند!
تيراختور تيمي است ايراني، با تماشاگراني ايراني كه در ورزشگاه فرياد مي كنند كه به زبان توركي مدرسه مي خواهند تا فرهنگشان را در بطن ايران زنده نگاه دارند!
تيراختور تيمي است كه براي حق فرياد مي زند  و مظلوم نمايي نمي كند تا حقير نشود!
ديروز تماشاگران تراختور نمي خواستند از ورزشگاه بروند چون تنها جايي بود كه آزادانه مي توانستند حق شان را فرياد بزنند!
خسته ام از اينكه ساير هموطنانم چنان بر اين تيم و تماشاگرانش مي تازند؛ گويي كه ما از ديار ديگري هستيم! حس مي كنم تمام جرم تيراختور اين است كه طرفدارانش زباني غير از فارسي دارند!
اتفاقات بازي تيراختور با شدت بيشتر در تهران و اصفهان هم مي افتد اما چرا اين بار همه پيراهن عثمان بر نيزه كرده اند كه...
مگر تيمهاي گيلاني و تبريزي و آباداني در آزادي مورد توهين قرار نمي گيرند! چرا كسي آنجا عزا نمي گيرد؟ چرا كسي نمي گويد خاك بر سرتان كه هموطنانتان را مورد تمسخر قرار مي دهيد؟
هر توهيني كه در تبريز شعار شد محكوم است و دل بسياري از تورك زبانان را به درد آورد ولي چه كنيم كه اين راه و اين كار از تهران و با مماشات با تيمهاي تهراني آغاز مي شود و در تهران ناديده گرفته مي شود! اما براي بقيه تيمها فدراسيون مجازات در نظر مي گيرد! باز هم محروم خواهيم شد چون ...
ولي قسمتي از شعر شهريار شنيدن دارد كه:

تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی/به رشتی کله ماهی خور؛به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر شمردی/جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی/.به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی/به نقص من چه خندی خود سرا پا منقصت باشی
چرا با دوستارانت عناد و کین و لج باشد/چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد/هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
کنون گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان/نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان
از این قحط و غلا مشکل توانی وا رهاندن جان/مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن/الا تهرانیا انصاف می کن ......

خسته ام و باز هذيان گفتم! اينها را ول كن  تازه فهميدم وقتي گرسنه هستي يه لقمه كت و كلفتِ سيب زميني و تخم مرغِ آب پزِ غير بهداشتي از چلو كباب سلطاني در لاس وگاس بيشتر مي چسبد!

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

15 آذر دانشكده فني

هنوز فرياد مي زنند!
با همه فجايع و جناياتي كه مستبدان و جلادان تاريخ معاصر براي خاموش كردنشان مرتكب شده اند!
هنوز دانشگاه تهران و دانشكده فني زنده است و در مقابل جور فرياد مي زند...
هنور پرچم سبز اميد در دست دارند و به راه سبز اميد مي روند با گامهايي استوار...
خوب نگاهشان كنيد:
فيلم شماره 1
فيلم شماره 2
فيلم شماره 3
فيلم شماره 4
فيلم شماره 5
فيلم شماره 6
فيلم شماره 7
فيلم شماره 8
فيلم شماره 9

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

سفر

سفري در پيش دارم!
نه، براي افتتاح نيروگاه بوشهر نمي روم! آنجا را خودشان بعد از ظهور افتتاح خواهند نمود!
براي گره زدن كربلا و فتنه 88 هم نمي روم! آخر اگر قرار باشد چيزي به چيزي گره بخورد! چيز يزيد به چيز بعضي ها گره مي خورد! كاري هم نمي شود كرد! بنابراين اين امر خطير گره زدن هم از ما بر نمي آيد! خودشان گره بزنند، شايد بختي، چيزي از ملت باز شد!
براي كشف راست و دروغ ماجراي فيلم كرج هم نمي روم! اگر چيزي از كرج قرار بود مكشوف شود كه نيروي انتظامي در ميدان كاج كشفش مي كرد!
براي جلوگيري از اعدام شهلا جاهد هم نمي روم! اين خانوم قبل از رسيدن من نفسش گرفته شد تا به دنيا نشان دهيم  «ما مي توانيم»  نفس انساني را بگيريم از كوچه و خيابان تا داخل زندان اوين!
براي بررسي كشته شدن اساتيد محترم هم عازم سفر نيستم! وقتي وسط خيابان چيزهايي مي تركند؛ ديگر احتياجي به بررسي نيست! حتما كار آمريكا يا صهيونيست هاست كه از دست بصيرت خسته شده اند!
به خاطر 16 آذر هم نمي روم! آخر كوي دانشگاه را با دانشجو هاي ساكنش داده اند از پارسال بررسي شود. هنوز در دست بررسي است! جاهاي در دست بررسي هم كه كسي را راه نمي دهند! مثل شمارش آرا در وزارت كشور و يا طبقه منفي چهار همان وزارتخانه!
آلودگي هوا را هم قرار است خودشان حل كنند! گويا مترو مقصر است كه دود مي كند و دودش ميرود به بعضي جاهاي بعضي ها!
مهدي هاشمي را هم كه روزنامه ايران كشت! به رفتن من ربطي ندارد!
حالا هي از اين حرفها بزن! بابا براي هيچ كدام اينها نمي روم!
ميروم تا يك جواب پيدا كنم! براي يك سوال كوچك!
سوال اين است! براي خوب بودن حتما خدا بايد باشد؟!
راستي با بودن خدا خوبي در عالم بيشتر مي شود يا كمتر؟
طالبان؟ كشيش ها و كليساي قرون وسطا؟ نظام خوب و شاد خودمان؟ آيا هنوز كودك متولد شده را بايد از لولو ترساند تا كارهاي بد نكند؟
سوال سختي است! يا آسان نمي دانم اما بايد رفت تا پاسخي يافت!
راستي دقت كرده اي كه ما ملتي هستيم با داستانهايي زيبا و رنگارنگ از افسانه ها تا روايتهاي مذهبي، از عاشقانه ها تا حماسه ها كه علاقمنديم  نقشهاي منفور اين داستانها را در دنياي واقعي بازي كنيم؟
راستي دوم هم اينكه: آن يك نفر كه رفت يادش گرامي! منتظري كسي بود كه رها كرد همه چيز را تا رها باشد از همه چيز!
حيف كه چون هميشه دير شناختيمش! از اندك آدمهاي ميهنم بود كه خوبي قصه ها را رنگ واقعيت مي بخشيد!
باز من اور دوز كردم! اينها را ول كن تازه فهميدم وقتي پول نداري مسافرت با اتوبوسهاي معمولي هم دنيايي دارد براي خودش!


۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

رها كن...

از نوشتن خسته ام و متنفر از كلمات اما...
شايد اينها آخرين نوشته ها باشند!
اين همه كاغذ ها را سياه ميكنيم يا بر گرده كليد هاي صفحه كليد بار مي نهيم كه چه؟! شهلا جاهد اعدام شد! باز هم چند نفر پيدا شدند كه بشوند اسطوره بدي! همه هجوم مي آورند به كاغذ و قلم هايشان و شروع مي كنند به رديف كردن حروف و كلمات! هيچ كس در اين ماجرا بي نصيب نمي ماند از مادر مقتول و ناصر محمدخاني و ...!
همه بهره مندند از قلم هايي كه با عجله بر سياهي جامعه ويرانِ ما مرثيه مي سرايند! و...
اما دريغ كه دمي بيانديشيم كه در درون مان چه پرورش يافته است! هر روز به دروغ و دغل، هزاران كس را قرباني هوس خود مي كنيم و ...
داد مي كشيم از ناصر محمدخاني و هوسبازيش، اما خودمان كه باشيم...
از تنفر مادر مقتول، متنفريم!و ناتوان از ديدن اينكه ما نيز توان بخشيدن خطاهاي كوچك يكديگر (حتي دوستانمان)را  نيز نداريم و با همان تنفر قلم بر كاغذ مي نهيم  . انساني قرباني هوس انسان ديگر شده است و در اين آينه، هر تصويري را كه مي بينيم بي گمان به شلاق حروف مي سپاريمش؛ اما اين آينه است...
اين من و توييم در هيبت شهلا، ناصر، مقتول، مادر مقتول، و...
سيستم قضايي ايران شاهكار بزرگي است از توحش، اما باز در همان آينه من و توايم و ديگر هيچ نيست...
پس بيخيال از رقصاندن حروف، آرام آرام! دست بر مي نهم بر قلمم كه آرام بگير! اينجا هيچ كس به استواري چيزي كه مي نويسد نيست! همگي قصاباني هستيم كه كلمات را سلاخي مي كنيم و تا در عمل ناصر باشيم يا مادري پر از تنفر ....
كاش همانگونه كه مي نويسيم و مي گوييم بوديم اما ...
دروغ و هوس راحت زيستن.....
رها كن اين همه را!  من تازه فهميدم كه خوابيدن در يك مسافرخانه كثيف بهتر از سگ لرز زدن در خيابان است!

۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

خداي من گم شد! از يابنده تقاضا دارم...

گم شد! در آخرين سفري كه رفته بودم...


پشت همين كوه يا آن ديگري نمي دانم! يا در پس كوهي از ندانسته هاي ديگر...

كسي پرسيد، يا از جايي آوردم، يا بحرانهاي روح و روانم اين پرسش را زاييد، نمي دانم. فقط مي دانم به يكباره خداوند گم شد!

بار قبل كه سفر بودم، مهمترين همراهم يك پرسش بود؛ كه« من تو را آفريده ام يا تو مرا آفريده اي!؟»
 بي جواب ماند! شايد چون «من» و توهم ، تصور ، تفكر (اگر اين آخري در مورد من مفهوم داشته باشد) و مفاهيم (درك شده) بدون هم معنايي ندارند اين سوال بي پاسخ ماند! شايد چون جرات پاسخ دادن نداشتم، اين سوال ماند و به همه ندانسته هايم اضافه شد.

اما اين بار او را گم كردم! جا ماند پشت برهان «عليت»! چه لزومي دارد او كامل باشد؟ بزرگتر و نيرومند تر و ..... باشد؟ كسي پاسخش را مي داند!؟ برهان عليت ساكت ماند! مگر «من» بزرگتر از و سريعتر از هواپيماي مصنوع «خود» هستم؟ مگر «من» محكمتر و استوارتر از ساختماني هستم كه مي سازمش؟ آيا اگر «من» نباشم، با نبودن «من» بنايي كه ساخته شده فرو ميريزد و يا از بين مي رود؟

آهاي! علماي قوم و آگاهان امورات!گم شد!

كسي هست كه پاسخم را بدهد!؟ مي خواهم ايمانم چون ايمان پيرزني باشد  پشت كوه، كه حتي نمي تواند آيه اي را درست بخواند! دوست دارم مانند شبان قصه موسي باشم اما...

حال ديگر او نيست! كسي هست كه پاسخي داشته باشد براي همين چند سوال؟ واقعا ديگر لزومي ندارد باشد!؟

همين بود! يك مفهوم از جنس مفاهيمي كه آفريديمش تا آسوده تر زندگي كنيم؟ آيا او هم زاده هوسِ راحت زيستن بشر است؟

نمي دانم و سخت مشتاقم پاسخي بيابم يا پاسخي بشنوم!

تو كه خواندي، پاسخي داري؟ منطقي؟



۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

مراسم ختنه سوران علوم انساني ماليد!(مروري بر چند حادثه)


اوايل هفته از بقچه دلارهاي ايران ندايي در اينترنت منتشر شد! هر چند اين اصوات مليح به زبان عربي چندي پيش تلاوت شده بود اما به يكباره مورد توجه قرار گرفت!
اين روزها كه گل به خودي زدن نزد دوستان رايج شده، بقچه دلار هم زد سه كنج دروازه جمهوري اسلامي و به ناگهان همه ديدند....
اي دل غافل همه چيز عربي است و كل ما هم از بيخ، لا تمدن الايراني و اينا!
اما كمي كه دقت كني ميبيني با حال و روز ما پر بيراه نمي گويد اين بقچه دلار!
هر سو كه بنگري از تمدن و هنر چيزي نمي بيني هيچ، كه پاك عربي شده ايم رفت!
بگذاريد از اواخر برويم به اوايل! همين چند روز اخير را مي گويم!
آخرين اتفاق اين است كه كنفرانس سالانه فلسفه در ايران كه قرار بود به رياست يك آقايِ بلندِ عادل برگزار شود، ماليد! اين آقا كه قبلا گفته بود وا‍ژه هاي عربي بركت زبان فارسي هستند، مي خواست هابرماس و فيلسوفان دنيا را جمع كند در ايران كه براي آقا شعر بخوانند و چفيه بياندازند دور گردنشان و الموت الاسريكا بگويند! ظاهر ماجرا حكايت از آن دارد كه يك عده سبز به يونسكو گفتند نرو مي گيرندت! يونسكو هم به بقيه گفت نرويد! فلاسفه هم ديدند فلسفه در ايران قرار است به همراه علوم ديگر، اسلامي شود؛ نرفتند! بنابراين مراسم ختنه سوران علوم  انساني بدون مهمان برگزار خواهد شد! و پس از ختنه بازنگري خواهد گرديد تا حسابي اسلامي شود!
از فلاسفه اي هم كه مي آيند ؛اگر دخالتي در گمراهي علوم انساني داشتند، در كهريزك استقبال خواهد شد! گويا قرار است روي اين فلاسفه سخنراني صورت گيرد! با ميكروفن يا شيشه نوشابه. چه فرقي ميكند؟ حالا فرقش را هم مي كنند در چشم هر كه سوال كرد! اينها جاسوس هستند و بايد گرفت بردشان پيش آن سه جاسوس آمريكايي!
يكي قبل از آخرين اتفاق هم اين است كه، قرار بود از قاره آسيا 10 كشور در مجمع زنان سازمان ملل متحد عضو شوند! توافق شده بود كه ايران هم جزء اين 10 كشور باشد! اما گويا باز هم يك عده سبز رفته اند دم گوش بعضي ها گفته اند زنان سياسي در ايران در بند متادونِ زندان اوين هستند. سازمان ملل هم رفته نگاه كرده، ديده اين حرف حقيقت دارد. البته دبيركل سازمان ملل از آقاي محمود  پرسيده كه زنان در زندان هستند؟ آقا محمود هم گفته ما در ايران اصلا زن نداريم! باور نمي كني بيا نگاه كن. در نتيجه اين اتفاقات علماي سازمان ملل ضمن باور كردن حرفهاي محمود و با توجه به نبود زن در ايران، فتوا دادند كه احتياط واجب آن است كه تيمور شرقي جايگزين ايران شود و همه به تيمور خان راي بدهند! در نتيجه به جاي ايران، تيمور دهم و ايران يازدهم شده است!
(عزيز جان؛ اين تيمور با آن تيمور فرق دارد! timor كشور است وteymor همسايه عزيز ما با يك من سبيل!)
بقيه اتفاقات را هم مختصر مي گويم!
در ميدان كاج يك نفر از خوشحالي قش كرد و عده اي خبرنگار شهروند به جاي اينكه به قش كرده كمك كنند، فيلم مستند براي خودشان ساختند!
آقاي چراغ فرمودند آقا نعمتي براي ايران است كه از همه نعمتهاي جهان بالاتر هستند!
اكبر گنجي عزيز ضمن رعايت بازي جوانمردانه با حريف، چند گل به خودي به خودمان زد تا تعداد آدمهايي كه بايد به آنها فحش بدهيم در اين هفته كم نشود!
ماموران ساعت 5 صبح به خانه متهمان مي روند جهت مهرباني و در همين راستا مادر يكي از متهمان از خوشحالي قالب تهي كرده است!
يك نفر كه نه سال در زندان است، شلاق زده شد!
حكومت چند نفر را آويزان كرد تا نتواند نفس بكشند!
يك زنداني به علت عفونت لثه توسط قاضي معاينه و معالجه شد!
و.....
خبر زياد است. حالا قضاوت كنيد اين خبر ها مي تواند در كشوري با سابقه چند هزار سال تمدن و هنر و ادب اتفاق بيافتد؟
از نظر من هرگز امكان ندارد! وقتي هر روز دروغ مي گوييم و دروغ مي شنويم و هر روز سكوت مي كنيم تا يك افتضاح در عرصه بين المللي خلق گردد و هر روز فقط به فرياد هاي دردمندانه مظلومان گوش مي دهيم و كاري نمي كنيم! وقتي ....
به نظرم مي رسد بقچه دلار راست مي گفت. ديگر تمدن كورش و فرزندان شاهنامه به تاريخ پيوسته اند و اينجا فقط قبيله اي وحشي حكومت دارد كه انسانها و انسانيت را مي درد...
اما هنوز دير نشده! « راستي» را از خودمان شروع كنيم و يادمان باشد ادب مرد به ز دولت اوست! شايد اين كهن بوم و بر زنده شود به نيكي مردمانش كه جز اين كسي را اميدي نيست!


۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

از مانور اقندار تا جنايتي كوچك در ميدان كاج(اقتدار، اقتدار، اقتدار!)


هنوز نمي دانم بايد چه بنويسم! در چه قالبي! شوكه شده ام!
جنايت هولناك است اما....
راستش را بخواهيد اگر همين اتفاق در يك فيلم مي افتاد بي گمان آن فيلم را در رده فيلم هاي كمدي دسته بندي مي كردند! خيلي ها فرياد زدند واي بر ما كه نگاه كرديم تا انساني....
از اين واژه بدم مي آيد! همين واژه آخر كه حذف كرده ام!
اما از همه درخشان تر و شاهكار و شاه بيت اين ماجراي هولناك عملكرد نيروي مقتدر و پر صلابت انتظامي است! 45 دقيقه (بنا به اظهارات شاهدان) يا 20 دقيقه (بنا به اظهارات فرمانده معظم نيروي انتظامي تهران بزرگ) نيروي انتظامي مي ايستد تا قاتل عربده بكشد و فرياد بزند و ...
حال قاتل زنده است و مقتول...! طبق معمول نيروي انتظامي از كسي كه بايد حفاظت كند، به نحو احسن حفاظت نموده است! مگر سال پيش را فراموش كرده ايم؟ مردم در يكسو! قداره بندها و چاقو كشها در سوي ديگر! مامورين نيروي مقتدر انتظامي هم وظايفي دارند كه به آنها عمل كرده اند!
مگر كهريزك ...
فرمانده نيروي انتظامي تهران بزرگ هم بعد از چند روز اعلام فرمودند:« ماموران حاضر در صحنه اقدام به تیراندازی هوایی کردند؛ اما دستگیری قاتل حدود 20 دقیقه به طول انجامید و این درحالی بود که مقتول نیز در صحنه حادثه حضور داشت و قاتل اجازه نزدیک شدن به مقتول را نمی‌داد.» همشهري از زبان سردار چنين مي نويسد:«  فرمانده انتظامی تهران بزرگ با اشاره به اینکه ماموران حاضر در صحنه در دستگیری قاتل تعلل کرده‌اند، تصریح کرد: با هر دو مامور حاضر در صحنه برخورد انضباطی لازم صورت گرفت و هر دوی آنها به بازرسی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ جهت سیر مراحل قانونی معرفی شدند.»
ملاحظه فرموديد برخورد مي شود!
هنوز زمان زيادي از انجام مانور اقتدار نمي گذرد. سردار يادتان هست؟ مانور كرديد در حد تيم ملي! مقتدرانه و دشمن شكن! نشان داديد هر فتنه اي را نيروي انتظامي مقتدر در هم مي كوبد!
باز هم چند مامور وظيفه نشناس! ناجا مقصرند! مثل حادثه كوي (كه هر چند وقت يكبار چند مامور نيروي انتظامي با عده اي خودسر مانوري در كوي انجام ميدهند و بعد...)! مانند حادثه كهريزك! درست مثل ...
سردار اين ماموران بيچاره اي كه هر بار به بازرسي فرماندهي يا دادگاه قضايي تحويل مي شوند تقصيري ندارند! آنچه فرماندهي با صلابت نيروي انتظامي و آموزش هاي ويژه به آنها آموخته همين است! در هر صورت از اقتدار ناشي از مانورهاي اقتدار و وظيفه شناسي مامورانتان ممنونيم! مبادا به خاطر اين رسوايي دق كنيد يا استعفا بدهيد! همه ملت عزادار مي شوند بس كه نيروي انتظامي مقتدرشان را دوست دارند!
زيبايي كار اينجاست كه نيروي انتظامي ايستاد تا مقتول مرد، بعد قاتل را گرفت و آخر سر هم قاتل را قصاص مي كنند يعني جان 2 انسان به خاطر اقتدار بيش از حد!!! 
سردار هفته بعد يك مانور اقتدار راه بياندازيد و...
راستي سردار اگر اين اتفاق در دهي در بخش هاي شمالي آلاسكا اتفاق مي افتاد صدا و سيماي دوستان و كيهان شما چه تيتري مي زدند!؟ در آمريكا...
سخن آخر خطاب به دوستان فيلم بردار صحنه و ملت هميشه حاضر در صحنه كه مثل من هستند!
باور كنيد خبرنگار شهروندي چيز خوبي است اما وقتي كه كسي باشد كه مقتول را نجات دهد! ايستاده بوديد فيلم مي گرفتيد تا دسته جمعي ببينيم و ...
يا منتظر بوديد نيروي انتظامي به داد مقتول برسد؟
حداقل شعار مي داديد نيروي انتظامي تشكر تشكر! با آهنگ موزون! دوستان مامور كه در مانور اقتدار نشان دادند حركات موزون و هماهنگي دارند...




۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

براي دوستان بسيار عزيزم در بالاترين


مقدمه
در پست قبل سعي كردم هيچ چيز مطلق را بنويسم و شرح دهم!  و اين پست از وبلاگ در اين لينك بالاترين به اشتراك گذاشته شد! در اين نوشته هيچ چيز مطلق را  با  (      ) بيان ميكنم! تيتر نوشته و لينكم در بالاترين (     ) بود همراه بد يك علامت تعجب كه (!) به علت محدوديت سايت بالاترين گذاشته شده بود تا امكان فرستادن لينك را داشته باشم. براي پاسخ دادن به اينكه مطلب  (    ) به نوعي براي سركار گذاشتن كاربران بوده يا نه  و اصلا اهميتش در چيست، بايد اينجا و اينجا را بخوانيد! هر چند آنچه در اين لينكها مي خوانيد بحثي است در مورد (     ) اما لزوما ممكن است خود اين بحث شما را از  واقعيت (     ) دور نمايد!
پست قبلي براي اين بود كه شما با (    ) آشنا شويد و در واقع آنچه اينجا نوشته مي شود مي تواند باعث خطا در رابطه با (     ) شود! بنابراين براي فهميدن (    ) بايد به همان پست قبلي مراجعه كنيد!
و دوست داشتم بدانم آيا موفق شده ام (      ) را بنويسم؟
و اما بعد!
آنچه بعد از مقدمه مي آيد و هدف اين نوشته است دفاع از پست پيشينم و آزادي در بالاترين مي باشد. همچنين جهت تنوير افكار كساني كه لينك را توهين به خود يا تخطي از قوانين بالاترين تلقي كرده بودند اين مطلب نوشته شد تا شايد از اين پس شاهد نقض آزادي كسي به بهانه قوانين نباشيم!
اول اينكه
 لينك كاملا قانوني بود به سه دليل ذيل:
1-      تيتر كاملا مرتبط با موضوع بود. تيتر مطلب (     ) با يك علامت تعجب(!) كه اين علامت نيز جهت رفع خطاي خالي بودن فيلد گذاشته شده بود!
2-      توضيحات نيز كامل بود! در واقع توضيح نيز (     )  را كاملا بيان مي كرد.
3-      در برچسب ها نيز براي راهنمايي كاربر هيچ چيز نوشته شده بود اما اگر نوشته نمي شد نيز باز هم قانوني بود چون (    ) را كاملا بيان مي كرد.
در واقع كاربر يا بيننده در هر مرحله در جواب اينكه  چه نوشته شده؟ با پاسخي، (     ) را درك مي كرد!

دوم اينكه
 اين لينك حاوي هيچ توهيني نبود و قصد اين بود كه  كاربران با (    ) آشنا شوند  كه در درك و فلسفه و منطق و هر زمينه اي از علوم داراي اهميت ويژه اي است! در واقع سعي شده بود مطلبي در مورد (      ) نوشته شود كه كاربر با خوندنش واقعيت (     ) را كمابيش بفهمد!
سوم اينكه
با توجه به آزادي جاري و ساري در بالاترين بنده حق داشتم، برداشتم را از(     )  به صورتي كه مي توانم در اختيار خوانندگان بگذارم! با احترام به تمامي لينكها و كاربران؛ آيا اين مطلب ارزشي كمتر از لينكي حاوي يك تصوير از زني ريش دار يا موجودي در اقيانوس آرام يا مرگ پل هشت پاي پيشگو دارد؟ آيا كسي حق دارد بگويد كه من چه مطلبي را در بالاترين مي توانم به اشتراك بگذارم و چه مطلبي را نمي توانم؟ جز قوانين؟ آيا با كمي تامل و انديشه كاربري كه راي منفي مي دهد نمي توانست تفسيري داشته باشد كه اين لينك قانوني است!؟
آيا من آزاد نيستم در مورد آنچه برايم اهميت دارد بنويسم؟ آنچه كه نوشته شد هيچ توهين يا نقض آزادي كسي را در پي  نداشت و از نظر من كم اهميت نيز نبود! من و بسياري از كساني كه هنوز هم در آرزوي داشتن حق كاربري در بالاترين هستند، آزاديم كه آنچه را كه مي خواهيم، بنويسيم !
كاربران نيز آزادند كه مطابق با قوانين بالاترين راي مثبت يا منفي به آن بدهند اما آيا نفهميدن چيزي اين حق را به كاربر مي دهد كه با برچسبهايي چون قانوني نبودن، توهين آميز بودن و .... لينكي را نقره داغ كرده و نظرات منفي را حواله اش كند؟
در واقع آنچه باعث شده بود كه به لينك راي منفي داده شود نگرش سطحي و شايد درك نكردن مطلب بوده است! در واقع قوانين بدون روح آزادي فردي و تفسير آزاد منشانه مي تواند آزادي را سلاخي كنند!
در پايان از تمامي دوستاني كه لينك را ديده بودند متشكرم و اميدوارم با برخورد سطحي و قرائت شخصي از قوانين بالاترين آزادي در اين سايت محدود نگردد تا تمريني باشد در دنياي مجازي براي رسيدن به آزادي و محترم داشتنش در دنياي حقيقي!
لزوما نبايد از چيزهاي متفاوت ترسيد يا گريخت و يا محدودشان كرد! قوانين نيز بايد با مثبت نگري و حتي اغماض آزادي را گسترش دهند!
با توجه به اينكه اعتباري براي پاسخگويي به دوستان ندارم نظرات عزيزان بالاترين را در ذيل وبلاگ پاسخ خواهم داد.



۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه




























































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

كيهان! حقيقت محض!

باور كنيد اميدوارتر شده ام! مي پرسيد چرا؟
كيهانيها آنقدر مستاصل هستند كه مرا هم تحريف مي كنند! آويزان شدن شان از مقاله من  هيچ! استفاده از ادبيات سخيف و مستهجن كه هيچ! همان چند خط را هم جرات نداشتند عين مطلب را و حقيقت را بگويند!
كيهانيان در وحشتند حتي از چند سطر نوشته و اين اميدوارترم مي كند!
ملاحظه كنيد:
در مطلب كيهان با عنوان عاليجناب «پونز» ستون پنجم كيهان در ميان اپوزيسيون! (خبر ويژه) قسمتي هست كه از همين پست قبلي وبلاگم كه در بالاترين لينك شده بود برداشته اند. نوشته من و آنچه در كيهان آمده را برايتان اينجا مي آورم تا مقايسه كنيد!
كيهان:
سايت بالاترين هم در مقاله ديگري نوشت: آقاي گنجي به نظر مي رسد جاي اين تحليل ها در حوزه اختصاصي تحليلگران و مكاتبات داخلي آنهاست تا پس از پختگي در حوزه عمومي منتشر شود و تبعات آن موجب وارد آمدن ضربه مهلك به اميد و حركت اپوزيسيون نشود... شما به آقاي خاتمي استناد مي كنيد. يقينا خاتمي موضعي تندتر از آنچه اتخاذ كرده، بيان نخواهد كرد. اما نكته اساسي كه در نوشته شما القا مي شود مبني بر اينكه شبهه در ]سلامت[ انتخابات، تنها بهانه اي است و خود مدعيان تقلب هم آن را باور ندارند، آيا به تحليل هاي كيهان شبيه نيست؟

نوشته من در بالاترين:
آقاي گنجي به نظر مي رسد جاي اين تحليل ها (در صورت حقيقت داشتن) در حوزه آكادميك و اختصاصي تحليل گران و مكاتبات داخلي آنهاست تا پس از پختگي كامل در حوزه عمومي منتشر شود تا تبعات آن موجب وارد آمدن ضربات مهلك به حركت و اميد مردم نگردد.
....
در مورد آقاي خاتمي هم بايد خدمتتان عرض كنم ايشان بنا به خصلت هاي ويژه خود هيچ وقت در هيچ زمينه اي تندرو نبوده اند و همين ميانه روي ايشان است كه باعث ايراد سخناني چنين شده! آقاي خاتمي يقيناً موضعي تندتر از آنچه بيان شد اتخاذ نخواهند نمود.اما نكته اساسي تر اينكه شما در نوشته خود به خواننده القا مي كنيد كه شبه در انتخابات، تنها بهانه است و خود مدعيان تقلب هم به آن باور ندارند! آقاي گنجي اين سخن به مقاله هاي كيهان شبيه نيست؟ آيا تا به حال جمله اي حقيقت در اين روزنامه ديده ايد؟
 
ملاحظه فرموديد! از 4 خط بدون سانسور يك تحليل ساده هم مي ترسند. همين اميدوارم كرده به راهي كه ميروم! به اينكه بايد نوشت و ماند تا ترس كيهانيان را از ريشه بخشكاند.

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

آقاي گنجي اين آدمها زنده اند!!!

با همه احترامي كه براي جناب آقاي گنجي قائلم و با يادآوري اين موضوع كه يقيناً ايشان از مبارزاني است كه براي اين سرزمين از راحتي خويش گذشته، اما با توجه به مقاله اخيرشان در سايت گويا لازم دانستم چند سطري برايشان بنويسم!
1- آقاي گنجي در بند اول مقاله با بيان برخي واژه هاي تئوريك حوزه روشنفكري و تحليل گري سياسي عمومي را حوزه اي فاقد نبايدها و بايد ها ميدانيد و معنقد هستيد كه در حوزه عمومي بايد تحليل ها مبتني بر واقعيت كامل باشد.  با توجه به محدوديت رسانه اي در داخل ايران و همراه شدن اين محدوديت با تحريف گسترده رسانه اي ( از جانب رسانه هايي كه اعتقاد و التزامي به بازتاب حقيقت ندارند)، حاصل اين تفسير سمي مهلك خواهد بود براي آشكار سازي حقيقت! تصورش را بكنيد كه بخشي از رسانه هاي حكومتي با انعكاس گزيده مقاله شما با حقيقت چه معامله اي مي كنند! و نتيجه حاصل از مقاله شما حتي بر فرض درست بودن؛ در حوزه روشنفكري و تحليل گري عمومي چه نتايجي در بر خواهد داشت! جناب آقاي گنجي با توجه به شريط موجود واقعيت اين است كه ارائه برخي تحليل ها در حوزه عمومي باعث تحريف حقيقت و ارائه باطل در قالب گزيده هايي از تحليل شما خواهد بود! و بر اساس تئوري ارائه شده در بند اول، در حوزه عمومي سياسي و روشنفكري، نه تنها شما حقيقتي را روشن نخواهيد ساخت بلكه موجب وارونه شدن حقايق و ضربه به جنبشي خواهيد شد كه به دنبال حق طلبي است. براي بررسي آنچه در سطور بالا آمده است مي توانيد نام اكبر گنجي در سايتهايي چون فارس و رجا جستجو نماييد و آنچه كه بر سر حقيقت آمده را به وضوح ملاحظه نماييد! آقاي گنجي به نظر مي رسد جاي اين تحليل ها (در صورت حقيقت داشتن) در حوزه آكادميك و اختصاصي تحليل گران و مكاتبات داخلي آنهاست تا پس از پختگي كامل در حوزه عمومي منتشر شود تا تبعات آن موجب وارد آمدن  ضربات مهلك به حركت و اميد مردم نگردد.
2و3- فرموده بوديد در طيف سبزها سه مدعاي متفاوت وجود دارد! جناب آقاي گنجي من نمي دانم مدعاي اول را از كدام سبز نقل نموده ايد! به جز وزارت اطلاعات و رسانه هاي دولتي و وابستگان جمهوري اسلامي هيچ سبزي مدعاي فوق را بيان ننموده است!
اگر اسناد و مدارك منتشره توسط وزارت اطلاعات مد نظرتان است، در اين صورت بررسي اين اسناد در مورد شما آيا ربطي به حقيقت شما و اعتقاداتتان دارد؟ آيا آنچه ازشما توسط جمهوري اسلامي منتشر مي شود حقيقت دارد يا اصلا ربطي به شما دارد!
در مورد آنجه كه عدم اعتقاد عده اي از سبز ها به نادرستي انتخابات بيان نموديد سخت در اشتباهيد! آنچه را هم كه بعنوان نمونه بيان كرديد سنديتي با واقعيت ندارد!
آقاي گنجي دوستاني چون تاجزاده و رمضان زاده زنده اند و بارها اعلام كرده اند حاضرند براي اثبات تقلب در انتخابات مناظره كنند! آنهايي هم كه اعترافاتشان از صدا و سيما پخش شد بعدها شرايط اعترافشان را تلويحا بيان كردند! مختصر كلام اينكه حقيقت نه آن چيزي است كه شما بيان نموده ايد! جسارتا خطا كرده ايد برادر بزرگوارم.
در مورد آقاي خاتمي هم بايد خدمتتان عرض كنم ايشان بنا به خصلت هاي ويژه خود هيچ وقت در هيچ زمينه اي تندرو نبوده اند و همين ميانه روي ايشان است كه باعث ايراد سخناني چنين شده! آقاي خاتمي يقيناً موضعي تندتر از آنچه بيان شد اتخاذ نخواهند نمود.
اما نكته اساسي تر اينكه شما در نوشته خود به خواننده القا مي كنيد كه شبه در انتخابات، تنها بهانه است و خود مدعيان تقلب هم به آن باور ندارند! آقاي گنجي اين سخن به مقاله هاي كيهان شبيه نيست؟ آيا تا به حال جمله اي حقيقت در اين روزنامه ديده ايد؟
جناب آقاي گنجي بزرگترين تظاهرات سبزها به اين دليل صورت گرفت كه آنها اعتقاد داشتند موسوي برنده انتخابات است! اگر چنين نبود دليلي براي به خيابان آمدن نبود! اگر احمدي نژاد برنده واقعي انتخابات بود و اكثريت داشت آنوقت سخنان خامنه اي را بايد درست بدانيم كه عده اي مي خواهند با ريختن به كف خيابانها نتيجه انتخابات را عوض كنند! آنوقت جنبش سبز اقليتي است كه سعي در اخلال در دموكراسي و انتخاب اكثريت را داشت! شما واقعا به چنين چيزي باور داريد؟
4و5و...- در باب اين بند واقعاً متحيرم كه شما باز هم آدمهاي زنده را رها كرديد و مستندات از زبان نماينده احمدي نژاد يا انتخابات آمريكا مي آوريد!
شما گزارش مستندات تقلب در انتخابات را كه توسط ستاد آقاي موسوي منتشر گرديد را نديده ايد؟ آقاي گنجي تقلب در انتخابات آشكار تر از آن بود كه شما هنوز در مورد آن مقاله بنويسيد! اگر به حرفهاي طيف مقابل كه دروغگويي اش عيان است ميشد چيزي را مستند نمود امروز دليلي براي اعتراض نبود!
نقل قولهاي امثال نمايندگان احمدي نژاد و خامنه اي در مورد شما را مردم باور مي كردند  كه بالاي دار بوديد برادر!
آقاي گنجي هيچ سبزي در شرايط آزاد هرگز در مورد صحت پيروزي آقاي احمدي نژاد حتي كلمه اي بر زبان نرانده است!
آقاي گنجي به نظر مي رسد تحليل شما ارتباطي با حقيقت و واقعيت پذيرفته شده توسط جنبش سبز ندارد.
و اما در مورد بند آخر، كاهش اعتراضات، واقعيت اين است كه اعتراضات كاهشي پيدا نكرده اما فرم و شيوه اعتراض عوض شده! در واقع در بطن جامعه ايران امروز جمهوري اسلامي وجود ندارد كه اعتراض به صورت تظاهرات يا فرياد بيان گردد! امروز مردم ايران با زندگي به شكلي كه جمهوري اسلامي نمي پذيرد اعتراض شان را نشان مي دهند! از مسئله حجاب گرفته تا تك تك امور اجتماعي شان!
در پايان خواهشي دوستانه از جناب آقاي گنجي و ساير اوتاد سياسي ايران دارم و اميدوارم كه سخن اين برادر ناچيزشان را بپذيرند، از همه بزرگواران مي خواهم در اظهار نظرها و نوشته هايشان اين حقيقت را در نظر داشته باشند كه ملت ايران بيش از هر چيز به اميد نياز دارد، جواناني كه در ايران زندگي مي كنند بيش از هر چيز نشاط مي خواهند، اگر تحليل يا نوشته اي مينگارند توجه كنند كه آنچه مي نويسند ماموران استبداد را شاد خواهد كرد يا جوانان ايراني را و كدام طرف اين مبارزه نا برابر را اميدوارتر خواهد ساخت؟


۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

گور باباي اين همه درد...

سوال همين است! همين چند كلمه! هر جايي كه داشتم به زبان و لحن مختلف پرسيده ام! گويي همه چراغها خاموشند در سرزمين ذهنم.

تو خالق مني يا من خالق تو؟
سوال همين است ساده و در حد چند كلمه!و جوابش را مي جويم! در تاريكي مطلقم و هيچ نوري نيست تا بر حقيقت يك جواب ساده بتابد!
بر هر دير و برزن و هر گوشه از اتاقم و كاغذ هايم و كتابهايم نقش بسته، به تمام قلم هايي كه با آنها نوشته ام!
تو آفريدگار مني يا من تورا آفريده ام!؟
من دنبال نشاني ها دويده ام اما اينجا هيچ نشاني از جواب نيست!
كسي هست كه بر اين تاريكي نوري بتاباند و پاسخي دهد و بر ناداني من لبخندي از دانايي بكشد و سر در گريبان كند و مرا سرگردان سوال بعدي ام سازد؟
تو حاصل ناداني مني يا من حاصل توانايي تو؟
جنبش من از توست يا عظمت تو حاصل توهم دور از حقيقتِ من است!
من كوچكم يا اين توهم مرا از اريكه بزرگي به زير كشيده!
روياي شيرين خداوند مهربان را كسي در حقيقت اين جهان ديده است؟
اگر كسي پاسخي دارد نشاني آنرا به من نيز بدهد!
--------------------------------------------------------------
وقتي همه سرگرم كار خويشند و آويزان از كيسه دولت! يكي قلمش را قلاده زده، ديگري بر سجاده ريا گندمش را بيخته و آن يكي در مدح معاويه شعر مي گويد تا يارانه اش هدفمنديده تر شود! من هم گفتم گور باباي اين همه درد!
سرمان را انداختيم ما هم مثل آقا رفتيم سرعين! بنابر اين اين هفته هيچ مطلب سياسي نداريم شما هم اگر ناراحتيت بدهيد دوستان آب بريزند آنجايي كه ما سوزانده ايم! دستمان بند است وگرنه خودمان مي ريختيم! شايد هم ريختيم خودمان خبر نداريم! قربون دستت يك چكي بكن خبر بده!
كسي جوادي آملي، حسن زاده آملي، مكارم شيرازي و فاضل لكنراني را نديده؟ ديديد بگوييد آقا قم هستن!!گويا آقايان براي دست بوسي يكبار خدمت رسيده اند ولي محض عرض ارادت دفعه دوم هم مي توانند خدمت برسند!

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

حرف راست هم ميزنند!

هر قدر مي گفتيم مصباح يزدي هم ممكن است راست بگويد كسي باور نمي كرد!
جمله زير را بخوانيد...
«اگر تدابیر حکیمانه رهبری نبود، به‌دست برخي یاران انقلاب سقوط می‌کردیم»
اين جمله گهربار از سخنان اخير مصباح در آستانه سفر خامنه اي به قم است. بايد گفت كه حقيقت را بيان نموده اند! اگر نبود حمايتهاي بي دريغ آقاي خامنه اي دولت كودتا تا به حال سقوط كرده بود و با توجه به بي كفايتي هاي رخ داده در اداره امور كشور، اكنون تفكر طالبان شيعي با رسوايي كامل به زباله دان تاريخ پيوسته بود.
ديديد گاهي آقاي مصباح هم راست مي گويد!

از ديگركرامت كلاميِ اين هفته اعلام آمادگي سردار احمدي مقدم براي هدفمند كردن يارانه هاست! سردار گويا به صورت غير مستقيم اعلام فرمودند كه كهريزك2 را براي مقابله با اعتراضات فتنه گران سبز اقتصادي آماده سازي و تجهيز نموده اند! به قول ديالوگ هاي قهوه تلخ : پدر سوخته آشوب به راه مي اندازي! ميدهم پدرت را در بياورند پدر سوخته!؟
وقت كرديد براي كهريزك1 از مردم عذرخواهي كنيد قربان!
جالب است كه اين روزها هر كاري احتياج به اعلام آمادگي نيروهاي امنيتي دارد! از پختن آش پشت پاي سفر به قم تا برگزاري انتخابات، برگزاري مسابقات ورزشي، نقدي كردن يارانه ها و اقداماتي مانند تجاوز و دزدي و اختلاس! باور كنيد بدون هماهنگي با مقام والا هيچكاري انجام پذير نيست حكم ويژه مي خواهد و نيروهاي آماده!

و اما از هر چه بگذريم سخن آقا محسن اژه اي از همه سنجيده تر است! ايشان فرمودند مهدي خان بيايد مي گيريمش! گويا خبرنگار يكي از رسانه ها در ادامه، سوال فرمودند كه چرا نمي دهيد اينترپل بگيردش!؟ پاسخ اين بوده كه:
«پيش از اين نيز در مورد عدم درخواست ايران از پليس بين‌الملل براي دستگيري و انتقال‌ وي به ايران اظهار نظر كرده‌ام ولي باز هم مي‌گويم، تعقيب و دستگيري متهمان از طريق اينترپل كار ساده‌اي نيست و ضوابط و شرايط سخت و خاصي دارد و اين طور نيست كه به محض اعلام يك كشور متهمي دستگير و تحويل داده شود. »
بگذاريد ترجمه سخنان فوق را تقديم تان كنم:
اينترپل كه مامورين مملكت خودمان نيستند، همين جوري يلخي بريزند كسي را كه بي گناه است بگيرند و كت بسته بياورند تحويل دوستان ما بدهند!  و ما آنقدر به او مهرباني بكنيم كه عليه جد و آبادش اعتراف كند! اينترپل مدارك مي خواهد تا ايشان را به عنوان متهم بگيرد! تازه اين اينترپلي هاي استكباري، نه از آقا مجتبي و وحيد جان حرف شنوي دارند، نه حكم ويژه سرشان مي شود! هر چه در اداره اينترپل هم گشتيم سعيد مرتضوي نداشتند كه حكم دستگيري عمومي بدهد! ما هم كه مدركي براي بگير و ببندهاي انتخاباتي نداشتيم و نداريم! تازه ايشان بابايشان كلفت است در جهان!

 قبل ازسفر محمود به لبنان، نصراله در پي تكذيب خبر سنگ افشاني محمود در مرز با لبنان چنين اعلام كرد كه: مطلعيم كه در افشاني هاي رييس جمهور ايران باعث شده صهيونيست هاي العدو نگران پرتاب السنگ محمود نجاد احمد به سربازانشان در مرز با لبنان باشند! لا نگران،  ايشان مانند آقاي اژه اي فقط اخذ الگاز . با الوجود الموانع المرزي بعيد است هو يمكن العبورو السربازي  العدو را گاز بگيرند! ايشان كه التشريف بردند ما با دلارهاي الدريافتي چند عدد الترقه مي تركانيم تا الپول بيشتر به جيب بنمايانيم!

داشت يادم مي رفت آقاي كدخدايي فرمودند شوراي نگهبان در راس امور است البته به شوخي! بنابراين شوخي شوخي مجلس كه در وسط امور بود به ته امور نقل مكان نمود! نمي دانم چه حكمتي است كه اين نمايندگان را كه ميبينم ياد بيخودي الملك عزيز مي افتم!
انسافا خداوند در خلقت اين عزيزان كوتاهي فرموده اند!

حكم ويژه رهبري هم حال اكبر جان را گرفت! و ايشان فهميدند كه ولي فقيه زورش از خداوند هم بيشتر است! گويا اكبر آقا فرموده بودند كه گمان نمي كنم خداوند اجازه دهد كسي وقف دانشگاه آزاد را به هم بزند! در همين راستا آقاي نوري همداني فرموده بودند كه خداوند سرنوشت مردم را به دست آيت‌الله خامنه‌اي سپرده است. اتفاقات اخير باعث صدور بيانيه اي توسط عرش اعلي گشته است. آگاهان اعلام نمودند در بيانيه جديد خداوند كه پس از هزارو چهارصد و اندي سال منتشر شده آمده است:
با تشكر از مقام عظماي ولايت، اعلام مي شود: اجازه ما هم دست آقاست!
ولكن الله، ما اين سرنوشت را به كسي نداديم از ما گرفتند! و ليكن در باب سرنوشت مردم ايران،سرنوشت مذكور به اينجانب خداوند باري تعالي ارتباطي ندارد!( آيه جديد، سوره جديد، پيامبر هزاره سوم و بعد از آن، كاتب فاطمه الهام رجب)
راستي چه استقبالي از محمود شد در لبنان! نزديكان محمود از جمله داموس الملك يا همان اسفنديار خودمان فرموده بودند كاش اين خرجها را در گلستان مي كرديم تا براي يك استقبال مجبور نشويم برويم لبنان!

--------------------------------------------------------------------
زياد حس طنز نوشتن نبود! حالمان از اساس در قوطي رفته بود اين سبعة الايام اخير! بيشتر تمسخرنامه اي است بر بيانات و حوادث اخير!


۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

نطق پيش از دستور...

براي منظم كردن وبلاگ سعي كرده ام هفته اي يك مطلب بنويسم...
اما اين مطلب فقط پيش درآمدي است بر مطالب اين هفته...

هر قدر سعي ميكنم طنزي در كار نيست( البته اگر بتوان اسم مزخرفاتم را طنز گذاشت)! اين هفته طنزي نمي آيد! شايد به خاطر سري است كه درد مي كند!
چند روز پيش افتخاري گريه مي كرد! مي گفت من به خاطر حمايت از يك رييس جمهور متحمل توهين و ناسزا شدم اما گذشتم، ولي از توهيني كه به دخترم شده نمي گذرم!!!
آفرين آقاي افتخاري! خوشا به غيرت و مردانگي ات، اما مرد بزرگ! وقتي در خيابانهاي تهران به خاطر مخالفت با همان رييس جمهور دختران اين سرزمين زير مشت و لگد عده اي از خودي ها بودند اشكهاي شما كجا بود!؟
برادر كتك خوردن دخترت براي ما هم دردناك است و باور كن همان اندازه دردناك است براي من كه روزها پيش كتك خوردن خانم اميراني دردناك بود! همان قدر دردناك است كه نزديك يك سال پيش كتك خوردن دختران ايراني دردناك بود!
برادر تو هم دردت آمد از ديدن آخرين برق حيات در تنها نگاه آزاد ندا!!!؟
آقاي افتخاري بيا با هم بگرييم! براي همه دخترهاي ايران كه كتك خوردند آنهم از كساني كه بايد امنيت آنان را فراهم مي كردند...
بيا با هم گريه كنيم براي دختراني كه روسريهاشان در خيابان جا ماند، براي آنها كه با پاي برهنه دويدند تا از ضربات باتوم و دستگيري وتجاوز در امان بمانند...
بيا و مرد باش و بنشين كنار مردان اين سرزمين تا با هم بگرييم...
بيا و تو هم براي دخترت و دختران اين سرزمين بخوان...
نه براي يك كاريكاتور كه در پاستور صندلي بر تقلب و زور و زندان و داغ و درفش نهاده!
بيست و سي جاي اشكهاي يك مرد براي دخترش نيست بيا در خيابان و كنار ملتت گريه كن!


 اصلا گريه را رها كن....
گريه جلو دوربين بيست و سي را بس كن و بگذار در روزگار ميگرن و درد و بند كمي طنز بنويسم!!! بگذار كمي بخندانم هر چند سه ماهي است كه درونم رنگ شادي نديده...


بگذار كمي طنز بنويسم....

۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

قهوه تلخ! اشاره ای هنرمندانه به بخشیدن خزر!؟

- نگران نباشید،برای راحتی خیالتان می گویم مسکو و سن پترزبورگ را دادیم ایشان را گرفتیم. مهر و امضا هم شده!


این قسمتی از دیالوگ فرنچ ( French ) السلطنه درقسمت نهم سریال  قهوه تلخ است.

و برزوخان درنقش فرمانده ارتش شاه می گوید که:

- اِاِ! نیگا! ما جونمون از دماغمون در رفته تا اون دوتا شهر رو فتح کردیم همین جور دستی دستی دادین رفت!؟؟

کاترین پسر زا یا کاترین بوی میکر (boy maker) زنی است که در قسمت نهم قهوه تلخ وارد داستان می شود .داستان ورود این زن به دربار شاه دولو (که شاه فرضی ایران در یک دوره فرضی تاریخی است) چنین است که شاه او را در ازای دادن مسکو و سن پترزبورگ از روسها ستانده تا فرزند پسری برای جانشینی شاه بیاورد!

کاترین همسر تزار روس است، تزار فوت نموده و کاترین را به همسری شاه ایران داده اند! از ظاهر داستان چنان بر می آید که کاترین را به ایرانیان انداخته اند!

نمی دانم مفهوم آنچه را که نویسنده و کارگردان این سریال در پس این ماجرا می خواستند بیان کنند چیست، اما اندشیدن به کلمات ذیل و یادآوری برخی حوادث دوره اخیر مفهوم داستان را از طنزی در تاریخ گذشته به استعاره ای از سالهای اخیر تبدیل می کند!

روسیه پس از فروپاشی کمونیسم، انرژی اتمی، نیروگاه هسته ای بوشهر، دریای خزر و ....

اگر واقعا آنچه ساخته شده برای بیان چنین مفهومی باشد باید برای سازندگان این سریال، کلاه از سر بر گرفت و بر بلاهت آنان که مجوز پخش این سریال را داده اند خندید که طنزی است شیرین تر از خود مجموعه تلویزیونی.

با نگرشی چنین و توجه به اتفاقات اخیر ایران دیالوگهای قسمت نهم، استعاره ای دارند پر مغز و مفهوم که مجموعه طنز قهوه تلخ را به مجموعه ای تامل بر انگیز تبدیل می کنند.

باید صبر کرد و دید که آیا این مجموعه سر سلامت به بالین می برد یا چون میدان غاز و بز برره یا برخی دیالوگهای سریال نون و ریحون قسمتی از سریال باعث می شود که  ادامه پخش آن به تاریخ بپیوندد!
-------------------------------------------------------------------------
محمود همچنان می تازد!


همانگونه که میشد پیش بینی کرد با بازگشایی مدارس بار دیگر سفرهای استانی نیز آغاز شد. و در اولین سفر استانی ادبیات بسیار مودبانه رییس جمهور باز هم نشان داد که محمود یک سر و گردن بالاتر از آقای معمر قذافی است!

در این راستا پس از سخنرانی طوفانی رییس جمهور در گلستان یکی از شترهای آقای قذافی در چادرشان غیرتی شده و رم نموده و از خود بیخود گردید! با در نظر داشتن این نکته که این یک نفر شتر، شتری بوده که بر در خانه همه می خوابیده (لطفا به این شتر تهمت هایی که به خانم سارکوزی زده شد نزنید! ضمنا شتر مذکور مذکر می باشد! باور نمی کنید، بفرمایید نگاه کنید!)، پیشنهاد گردید این شتر روی آقای جنتی بخوابد شاید افاقه نماید.

با توجه به تحولات بسیار فراوانی که در سفر اخیر در استان گلستان رخ داد جمعی از مردم شهید پرور طی نامه ای به مجلس محترم که هم اکنون در وسط امور به سر می برد خواستار تغییر نام این استان از گلستان به ...ستان شدند! گزارشها حاکی از آن است گلکاری های محمود نتیجه داده و از فراز آسمان این استان به رنگ قهوه ای دیده می شود.

با توجه به شکوفایی بیش از حد گل اقتصاد، دلار، این دست پرورده استکبار جهانی فتنه اقتصادی را آغاز کرد! در همین راستا و پس از اینکه دلارهای دستگیر شده توسط مقامات امنیتی بازجویی شدند یکی از فرماندهان بلند پایه نظامی از کشف فتنه با ریشه های اقتصادی خبر داد و جمعی از نا آگاهان اعلام کردند که به زودی عده کثیری فتنه اقتصادی دستگیر خواهند گردید! دلارهای بسیار فراوان دستگیر شده نیز تحویل واحد های اطلاعاتی سپاه گردیدند.

در همین راستا یکی از آقایانی که در قوه قضائیه مشغول در فشانی هستند بار دیگر بر محاکمه سران فتنه تاکید کرده و اظهار داشتند برادران گمنام ما فعلا مشغول بررسی رابطه بطری، باتوم، شوکر، و... با ته فتنه می باشند و پس از بررسی کامل ته فتنه نوبت به سر فتنه خواهد رسید!

در میان خبرهای ورزشی هم میتوان به این نکته اشاره نمود که بازوبند سبز کاپیتان ایران پس از شنیدن خبر مرگ فتنه سبز زرد کرده و زرد گردید و این تغییر رنگ هیچ ارتباطی با نترسیدن از جنبش مرده سبز نمی دارد!

از فضا نیز خبر می رسد کرم ایرانی که به فضا فرستاده شده بود برای انتقام بازگشته و با نام استکس نت مشغول لولیدن در تاسیسات اتمی بوشهر است! این کرم تحصیل کرده و دانشجو می باشد و از همین رو خطرناک است!

این هفته، هفته شلوغی بود همینها یادم ماند! به قول امام اگر برای خدا باشد شکست ندارد، حتی 3-0!