۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

بنام خشونت به کام ولایت





از اولین روزهای محرم صدا و سیمای عزت الولایة سعی در نا آرام کردن فضای جامعه داشت. رهبر که در اولین روزهای بعد از انتخابات می گفت به بهانه اعتراض نباید در خیابانها لشگر کشی کرد دستور فرموده بودند بار دیگر لشگر کشی ها آغاز شود اما این بار نه مردم که  جیره خوران و مزد بگیران ولایت که تجمعاتشان نیز احتیاج به مجوز و قانون و سپردن تضمین و حزب ندارد به بهانه های مختلف عربده کشی را آغاز کنند و به تجمعات مردم حمله کنند. آری کودتا وارد فاز شعبان بی مخها گشته است.

یک روز به بهانه عکس امام (و جالب این که طرفداران عکس امام هجوم میبرند و در حسینیه جماران را می شکنند و با کفش به داخل حسینیه می ریزند ) روز دیگر به بهانه اهانت به عاشورا ( و جالب اینکه در همان روز حسینیان ولایت به مردم حمله می کنند و نیروی انتظامی از روی پیکر زنده دخترکی مرکب بدام افتاده ولایت را می گذراند) و ...

عده ای که در اکثر تجمعات در شهرهای میلیونی ایران تعداد شان به 10000 تن نمی رسد ( این رقم بد بینانه ترین رقم است چون معمولا بین 2 تا 5 هزار شمار تجمع کنندگان است) در خیابانها شعار مرگ بر و اعدام باید گردد می دهند. صدا و سیمای عزت الولایة نیز با تبلیغات مسموم خود آنان را مظلومان ایران معرفی می کند و میلیونی!

هدف روشن است به خشونت کشاندن سبزها تا برای بسته تر کردن اوضاع بهانه داشت. اگر چه بیشترین مقدار خشونت ها این روزها بر علیه جنبش سبز اعمال می شود ولی  جنبش سبز باید با خویشتن داری و صبر و عدم خشونت نشان دهد که هم از بلوغ کافی برخوردار است و هم خشونت را راه حل گذار به آزادی و دموکراسی پایدار نمی داند.

جنبش سبز ایران باید فهمیده باشد که کودتاچیان و مستبدین ایرانی آخرین حربه ها و ابزارهای خود را بکار می برند و این حرکات انتهاری در واقع آخرین بازی آنان است. با کمی صبر هوشیاری و اطلاع رسانی دقیق می توان از این مرحله نیز گذشت و بار دیگر ترفند سران کودتا را خنثی و به آنان باز گرداند.


۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

حر جنبش سبز و چند خبر

 تنهاست این روزها؛ آقای نوری زاد را می گویم. ستون نویس کیهان و کسی که سالها در کیهان نوشت. اما بعد از انتخابات چشمانش را چون دوستانش نبست. حق را دید و نوشت...


سه نامه خطاب به کسی که دوستش داشت، به رهبری به نام خامنه ای. شاید نوری زاد از معدود دوستان خیرخواه رهبر بود ولی نامه هایش یا به مذاق دوست خوش نیامد یا بدستش نرسید.هر چه بود سرانجام این نامه های مشفقانه و حق گویی این شد که امروز در محبس ولایت محبوس است.
او بی گمان حر جنبش سبز است و هم صدای آنان...
خوش آمدی حر به لشکر مظلوم سبزها...
می دانم که تمام دوستان دیروز از وحشت اینکه از چشم سلطان بیفتند از نگاه به تو نیز ابا دارند اما ما با لبخندی منتظر آزادی توایم.
حر شدنت مبارک و در حبس رژیم به آزادی رسیدن بر تو خجسته باد.
به قول دکتر مهدی خزعلی اوین قطعه ای از بهشت شده این روزها....
-----------------------------------------------
تعزیه و عزاداری را نیز بر نمی تابند, راستی کدام قوم بر اسیران کدام دشت سخت گرفتند تا مبادا بر حسین بگریند و کدام گروه بر خانه های دانایان هجوم می آوردند؟ قوم حق؟
در کدام خانه آتش زده شد تا خلیفه مسلمین بر تخت تکیه زند؟ امروز راه مسجد را بر بندگان خدا که می بندد؟
اما اگر مساجد و خیابانها و دهانمان را ببندید در دلهایمان فریاد می زنیم که:
رحمت فراوان خداوند بر او باد که عاش سعیداً و مات سعیداً.
ایستاده ایم بر حق و با ظالمان فریفته قدرت که به تمسخر می پرسند چطور می بینید اوضاع را؟ همان می گوییم که زهرا رهنورد نوشت از زبان زینب که:
ما رایت الا جمیلا
وحشت قدرتمندان از هر حرکتی و هر گامی نشان زوال قدرت آنان است که زوال قدرتمندان از اوج مظلومیت آزادگان آغاز می شود و چه کسی مظلوم تر از ملت سبز ایران...
مظلوم اما استوار و شجاع و پر امید ایستاده این ملت و فریاد بر می آورد بر سر باطل که:
ان الباطل کان زهوقا
-----------------------------------------------
باور کنید با تمام وجود از این خبر خوشحال شدم« میر حسین از فرهنگستان هنر کنار گذاشته شد»
لابد می پرسید چرا؟
اول، احمدی نژاد نشان داد که آنقدر احساس حقارت می کند در مقابل این مرد که حضورش را در فرهنگستان هنر نیز تحمل نمی کند.
دوم، روزی که استعفای پدرم از مسئولیت بنیاد جانبازان و مستضعفان یکی از شهرهای آذربایجان پذیرفته شد خوشحال بود و می گفت می روم سر کلاس و درسم را می دهم،اینجا با این امکانات محدود و این همه محدودیت شرمنده جانبازها بودم و خجل از خود که کاری از دستم بر نمی آید...
حال می دانم که او خوشحال است از اینکه شرمنده وضع فرهنگ و هنر دوران دیکتاتوری نیست، او حال آزاد است از تنها منصبی که او را به روزهای شرم آور جمهوری اسلامی ارتباط می داد.
مبارک است استاد
راستی مرد سبز دیار آذربایجان در قلبهایمان جا داری...
دلتنگ دیدار دوباره توایم در این دیار ...

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

کسی که با تمام تلاش ها کوچک نشد...


همه پیام تسلیت فرستاند حتی کسی که متولی حکومتی بود که مظلومیت تو را رقم زد از تو با عنوان « فقیه بزرگوار » یاد کرد و در پیامش نوشت «ایشان فقیهی متبحّر و استادی برجسته بودند و شاگردان زیادی از ایشان بهره بردند. دورانی طولانی از زندگی آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظیم الشأن گذشت و ایشان مجاهدات زیادی انجام داده و سختی‌های زیادی در این راه تحمل كردند.»
هر چند تحمل نکرد بزرگی و عظمت تو را و نوشت « در اواخر دوران حیات مبارك امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد كه از خداوند متعال میخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند و ابتلائات دنیوی را كفاره‌ی آن قرار دهد.»
ولی خیل حق طلبان در مراسم تدفین پیکرت بر بزرگی تو افزود و چه زیباست قدردانی مردم از چون تویی که از قدرت همه را وا گذاشتی و مصلحت حقیقت را برگزیدی.
ذهن تاریخ خواهد پرسید از آنکه از امتحان دشوار تو می گوید که:" شما در گردنه خطیر دنیا چه کردید؟ شما نیز برای مرگ جوانان فریاد کردید؟ برای شکنجه مردم ایستادید؟ یا در حمایت از دروغ و حقارت عرصه را بر مردمان تیره و تار نمودید؟
روزی که شما بروید اگر قدرت نداشته باشید و از پول نفت برایتان عزادار سازماندهی نکنند آیا مردم میلیونی خواهند آمد؟
از خود بپرسید چگونه است که با تمام خطراتی که ذوب شدگان شما، برای ملت عزادار داشتند چگونه است که خیل عظیم جمعیت برای عزای او آمده اند؟ "
شیرین عبادی تو  را پدر می خواند؛ چون جلایی پوری زیر تابوتت می رود، آیت الله سیستانی تسلیت می گوید و تقریبا تمام مراجع و مولوی عبدالحمید و رضا پهلوی و حتی رهبر مخالفت که تو را در حصر کرده بود!!! تنها کسی که  از سر عناد حتی نمی تواند بزرگی پیکرت و تدفینت را ببینند مصباح است و احمدی نژاد!!!
دانشجویان عزادارند، و جنبش سبز در عزای عمومی فرو می رود....
کیهان می گوید هزار نفر آمده اند!!!! دیگر این قوم از دروغ آشکار هم ابایی ندارند و شرم نمی کنند....
از ایران یک خبر در دنیا فریاد می شود جنبش سبز ایران فارغ از لباس و رنگ و نژاد و مذهب عزادار مرد بزرگی است و نشان می دهد که راه تو به سوی آزادی و آزادگی ادامه دارد و در پس این اندوه امیدی روشن می کند ظلمت را ....
در تشییع و عزاداریت نیز سبزها دیده اند و می دانند که خط سبز آزادی در میان مرجعیت مردان بزرگی دارد....
روحت شاد...

آنسوی تشییع با شکوه پیکر پیری مظلوم با حضور میلیونی مردم، ستمکاری در سفر استانیش چند هزار استقبال کننده ندارد و در مضحکه جدیدش از دریافت غرامت از انگلیس برای جنگ جهانی سخن می راند و کسی شاید بپرسد تو دریای خزر را به روسها نبخش ملت غرامت از انگلیس نمی خواهد؟؟؟






۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

یک تصویر




فقط برای یادآوری روزهایی که ....



۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

صدا و سیما و ...

بو های بدی می آید از عملکرد صدا و سیما...
شده مانند مرده ای که هر از چند گاهی به مناسبت برخی اعمالش کفنش پاره می شود!
تازه 20:30 یادش افتاد که شعار نه غزه نه لبنان و چند شعار دیگر را پخش کند تا نشان دهد که جبش سبز وابسته به اسرائیل است و چنین و چنان.
در وبلاگم مطلبی هست با عنوان یتبعون احسنه که استدلال کرده ام این شعارها نیز چون تمام شعار های این جنش نبوغی درونش دارد و حتی می توان آنرا در چارچوب جمهوری اسلامی دانست و با استدلال کوچکی می توان بهانه های بنی اسرائیلی را از پیروان سامری گرفت...
اما هدف صدا و سیما از پخش مجدد و این حجم تبلیغات مجدد چیست؟ به نظر می رسد موجی از ارعاب و تهدید برنامه کودتاچیان است تا محرم را نسبتا کم هزینه کنند برای خودشان.
جالب اینجاست که آقایی که از لشگر کشی خیابانی مخالفانش را منع می نمود متوسل به همین حربه گشته تا شاید بتواند از موج ایجاد شده برای دفع خطر محرم استفاده کند.
اگر پاره شدن عکس خمینی می تواند مجوزی باشد برای راهپیمایی و لشگر کشی خیابانی سبز ها هزاران بهانه دارند که این حق را برایشان ایجاد می کند که در خیابانها باشند از جمله همین توهین به عکس خمینی که خود کردند و خود می گریند...

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

ما برنده ایم

مسعود بهنود در وبلاگش مطلبی منتشر کرده بود با عنوان از بازی لذت ببر و گفته بود از ترس برد یا باخت بگذریم و از بازی لذت ببریم.
کمی تا قسمتی موافقم اما راستی چند چندیم؟
حدود 72 شهید داده ایم، بسیاری از عزیزترین ها را از ما اسیر کردند، و سر بلندترین جوانان این سرزمین را مورد آزار و اذیت جنسی و روحی قرار دادند، و قبل از همه اینها رای مان را دزدیدند.
اما برای چه رای من و تو را دزدیدند؟ مگر آقای موسوی و کروبی چه می خواستند بکنند؟
راستش این دو را دوست دارم و به اندازه مبارزان آزادی خواه سرزمینم آنها را دوست دارم اما دلیل دیگری داشت دزدیده شدن رای من و تو، دلیلی مهمتر از تفاوت یک دیکتاتور کوتوله مطیع با یک انسان هنرمند و آزاده دارای اندیشه و تفکر...
دلیلش را در روزهای قبل از انتخابات باید جست همان زمانی که زیباترین تعبیرش این بود که ما مهمانی هایمان و مهربانی هایمان را از خانه آورده بودیم به خیابان.
شاید درست ترین سوال این باشد که چه چیزی را از ما می خواستند بدزدند؟
می خواهید بدانید چه را از ما دزدیدند یکبار نماهنگ « سر اومد زمستون » موج سوم را ببینید. آری همه این هزینه را کردند که امید را از ما بدزدند، امید آزادی، سر افرازی، امید تحقق حداقل خواسته ها را، امید شاد بودن را، عده ای زر اندوز نو کیسه بنام سر سپردگی به انسانی که از آسمان فرو افتاده خواستند و می خواهند از ما بدزدند امید مان را.

اما به تا امروز مغلوب این جنگند چون هر چه را از ما بگیرند، ندا هایمان را بکشند و سهرابهایمان را پهلو بدرند و روح الامینی هایمان را بی جان تحویلمان بدهند، چادر سر شجاعانمان کنند و از سخنورانمان به هزار حیلت و عذاب ندامتنامه بگیرند، درب خانه هایمان دژخیمانشان را بگمارند و دهان همه مردم این سر زمین را بدوزند
- باز ملت با هوش ایران بر هر نیرنگ شان و سحرشان تدبیری خواهند کرد که خود سرگردان بمانند چنان که هر چه کردند جز خسران بر اعمالشان نیفزوده...
- و باز امید در چشمان سبزها خواهد درخشید
امروز پیروزی با ما و حق ماست چرا که امید در سینه های این ملت جوانه های سبزی است که هر روز تنومند تر می گردد...
امروز همه دیوار ها و تابو ها فرو ریخته و صداها بلند و آشکار شنیده می شوند و ایمان دارد این نسل نو خواسته متفکر که پیروز است چرا که حریف نه فکر نو دارد و نه سلاح دیگر هر چه را داشته آزموده، دیگر نه ابزار تهدیدی مانده نه تدبیری ( حتی سناریو آتش زدن امام این کوته فکران نیز جز رسوایی چیزی نداشت که در کوی و برزن همه می گویند کار خودشان است...) خنده ات می گیرد از تهدید برخورد قاطعانه شان که دهان به دهان مردم می پرسند: دیگر چه برخوردی ماند که با این ملت نکردید؟

امید در این ملت به سرعت دروازه های آزادی را در می نوردد و شمارش معکوس برای به فضا فرستاده شدن کوتوله ای که از آسمان افتاد آغاز شده است.

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

این بود بی طرفی و عدالت؟؟!!

به نظر می رسد روند مبارزه هوشیارانه ملت آقایان را وادار به عملی انتحاری نموده است. سخنان امروز رهبر و استفاده از واژه «برادران سابق» و مسئول دانستن آنان در مورد آتش زدن تصویر امام خمینی بیشتر شبیه نماز جمعه ای است که در آن خامنه ای مسئولیت خونهای ریخته شده را بر عهده مخالفان دانست، به نظر می رسد این بار هدف ترساندن مخالفان و جلوگیری از ریزش نیروها در جبهه کودتا است.
در حالی که نزدیک شدن دهه محرم و برخاستن بانگ یا حسین ، میرحسین سیاه پوشان حسینی در روزهای آینده وحشت روز افزون کودتاچیان را دامن زده است، این اقدام آخرین تیر در ترکش کودتاچیان برای دستگیری عده دیگری از معترضان و احتمالا سران جنبش سبز است.
این روزها جنبش سبز باید با نشان دادن هشیاری و بودن در صحنه ضمن خنثی سازی این فتنه باید از فرصت استفاده نموده و این بازی را به نفع خود خاتمه دهند.
در خواست از بیت امام برای حمایت از سران جنبش سبز می تواند ضمن گرفتن فرصت از کودتاچیان وضعیت را کاملا به نفع مردم نماید.
به نظر می رسد رهبری ایران این روزها بی طرفی نسبت به جریانها و اشخاص را لازم نمی بیند و خطاب برادران سابق به سران جنبش اشاره داشته و عملا خود را در مقابل حرکت مردم قرار می دهد.
حمایت بی رویه رهبری از آقای احمدی نژاد این روزها آیا عادلانه است؟ سوالی است که مردم معترض به آن پاسخ خواهند داد...

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

خشم مقدس یا فرمان سرکوب دیگر

هنوز به خاطر دارم تحریک احساسات مردم و اعلام غیر مستقیم فرمان سرکوب در اولین جمعه پس از انتخابات چه به سر جوانان این سرزمن آورد..
این بار صدا و سیما دست به کار شده تا با هزینه کمتری برای ولایت همان نقش را بازی کند. در حالی که سکوت رسانه ولایت در قبال فجایع پس از انتخابات تامل بر انگیز بود و این رسانه در مورد تصاویر ضرب و شتم مردم و بخصوص دختران جوان و اتفاقاتی همچون کهریزک و حمله به کوی و تصاویر آن سکوت کرد و تناسب این اتفاقات با راه امام را برای ملت ایران روشن نفرمود به ناگهان تصویری را پخش می نماید که در آن عکس خمینی آـش زده شده است...
سوال اینجاست که وقتی خانواده امام توسط دوستان مورد حمله واقع شدند ، وقتی اظهار نظر سید حسن خمینی در مورد عدم دخالت نظامیان در سیاست مورد حمله جمعی از سرداران رشید ولایت قرار گرفت و لپهای گل انداخته سید حسن نیز به نوشته های رجبی الهام راه یافت این رسانه خواب بود؟
جالب اینجاست که سید حسن خمینی و موسسه نشر آثار امام توسط سید احمد خاتمی مورد نکوهش قرار می گیرند که چرا به صدا و سیما اعتراض می کنند؟
حال متولی خود از اقدام صدا و سیما شکایت دارد و احتمالا خانواده امام نیز سعی خواهد کرد از استفاده از این تصویر برای سرکوب جلوگیری کند و تنها بر آیند این ماجرا با توجه به هوشیاری جنبش سبز این خواهد بود که از این به بعد کودتا گران مجبورند مردمی را که تصویر امام را در دست دارن کتک بزنند..
جمهوری اسلامی نمازگزاران رادر نماز جمعه نیز مورد حمله قرار داد تا ریزش شدید نیروهایش سرعت بیشتری بگیرد...
آنچه اهمیت دارد هشیاری و عمل به موقع در یک هفته اخیر است چرا که بار دیگر ولایت قصد بازی با آتش را دارد و این بار با دستان عزت....

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

سبز می شود همه جا به آمدن بهار

آقای اژه ای از آنهایی که اسمش در سال 67 همراه است با تشخیص زنده ماندن یا اعدام جوانان ایرانی، خبر از برخورد بی اغماض پس از 16 آذر با معترضین را می دهد و از تاکیدش به دادستان تهران می گوید و کسی اجازه ندارد بپرسد برخورد با اغماضتان شد مرگ ندا ها و سهراب ها و محسن روح الامینی ها و تجاوز و قتل در کهریزک؛ دیگر حق طلبان این سرزمین را از چه می ترسانید...
بخشی از ارتش برای همراهی ملت بیانیه می دهد و برای مجید توکلی کمپین می گذارند سبز های ایران...

سر بلند از 16 آذر حق طلبی به سوی محرم گام بر می دارد...

تصاویری از به آتش کشیدن عکس رهبر پیشین ایران از صدا و سیما پخش می شود و کودتاگران سعی دارند از آن ابزار سرکوب بسازند اما نقشه از پیش ناکام است چرا که این قوم کودتا اولین کسانی هستند که به متولی توهین کرده اند (خانواده خمینی) و کسی از خود نمی پرسد پس تصاویر زدن مردم و دخترکان توسط بسیجیان شجاع و ماموران رشید نیروی انتظامی چرا به صدا و سیما راه پیدا نمی کند...

سردرگمی به جان کودتاگران افتاده روز قبل صحبت از گل دادن بود، روز دانشجو باتوم و گاز اشک آور دادند، بعد تهدید کردند...
سبزی دانشگاههای سرتاسر ایران خبر از آمدن بهار می دهد و جنبش سبز گام برداشتن را رها می کند تا دویدن برای بهار را آغاز کند...

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

برای مجید توکلی عزیز...

باورم نمی شد اما هر چه بگویی از این ذوب شدگان در ولایت بر می آید...
نی دانم چه کسی به آنها این حق را می دهد که برای ریختن آبروی کسی چنین نا جوانمردانه عمل کنند، تصاویر یک مرد با چادر ...
اما برادر بزرگوارم این شب چرگان خصم خورشیدند و نمی توانند چیزی از درخشش آفتاب بکاهند...
و خداوند مکر کسانی را که نه دین دارند و نه آزادگی به خودشان بر می گرداند. امروز تو قهرمان ملتی شده ای؛ چه این لباس را خود بر تن کرده باشی برای گریز از جلادان، چه جلادان آن را بر تن تو کرده باشند...
امروز تو در قلب زنان و مردان این دیار سبز جاودانه شده ای و چه عبث می پندارند که قدرت پایدار است در تاریکی شان.
برادرم می دانم که شدید ترین شکنجه ها بر تو روا خواهد شد تا بگویی آنچه آنان می خواهند، بگو برادر تو هم اعتراف کن که مردم زیرکی و رندی یک مبارز را این روزها پسندیده تر دارند و نمی پسندند که تو زجر بکشی یا خدای نخواسته بر تو آن رود که بر جوانان ضحاک برده سرزمینم...
خوش به حالت جاودانه شده ای برادر ...
و چنان بزرگ گشته ای که در مقابلت سر تعظیم فرود می آورد شجاعت...

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

روز بعد از دانشجو

هرگز خوابش را هم نمی دیدم که در روزگار کودتا و اختناق زندگی کنم. هرگز تصورش را نمی کردم که هر روز باید هراس جان دوستانم را داشته باشم...
امروز 17 آذر عده از ارازل و اوباش به دانشکده فنی دانشگاه تهران حمله کرده اند با گاز اشک آور و باتوم!!!!
تصورش را نمی کردم که چنین گستاخ شوند تفاله های گوش به فرمان 18 تیر سالیان گذشته...
آری به همت رییس دولت کودتا روزگار جولان نا اهلان و نامحرمان است...
دیروز رهنورد را مورد حمله قرار داده اند ( نمی دانم مراجع عظام چیزی از روضه فاطمه را شنیده اند و یادشان هست؟) امروز راه را بر موسوی بسته اند...
توطئه کشورهای خارجی در 6 ماه رسیدگی شد اما این تفاله های گوش به فرمان همچنان می تازند...
سخت است زیستن در روزگار کودتا...
خبرهای هولناک هر روز قلبمان را به درد می آورد، دانشگاه همدان، دانشگاه شهید بهشتی
و دیکتاتور کوتوله ای که با قدرتش تنفر مردم را می خرد...

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

بیانیه 16 میر حسین موسوی و...

بسم الله الرحمن الرحیم
عید سعید غدیر را به ملت مسلمان ایران تبریک می‌گویم و از خداوند متعال نزدیک شدن به آرمان‌های صاحب غدیر را برای آنان و تمامی مسلمانان جهان مسئلت می‌کنم. در این عید شیعیان برای هم برکت و بهروزی آرزو می‌کنند و از یکدیگر تحفه‌هایی را می‌طلبند که به تحقق چنین آرزوهایی کمک کند و متضمن سرانجامی نیکو برای ملت و کشور خصوصا در شرایط بحران‌زده کنونی باشد. چنین انتظاری از ما نیز هست و حتی اگر این انتظار وجود نداشت برآورده کردن آن وظیفه‌ای بر عهده ما بود. برای این منظور کاری که از ما برمی‌آید صمیمیت در خیرخواهی است، حتی اگر آن را نپذیرند، و پایداری در دوراندیشی است، حتی اگر چنین نامی بر آن نگذارند. خطرهایی بزرگ‌تر از آن در پیش است که چه ما و چه دیگران از خویشتن یاد کنیم و واقعیت‌هایی سترگ‌تر از آن در برابر قرار دارند که با نادیدن ناپدید شوند. با استمداد از لطافتی که فضای عید ایجاد کرده است و با استفاده از فرصتی که روز شانزدهم آذر به وجود می‌آورد چه چیز بهتر از پرداختن به آنچه می‌تواند داروی درد امروز باشد؛ دارویی که الزاما تلخ نیست، اگر پیشداوری‌ها را کنار بگذاریم.
روز دانشجو در پیش است. در تاریخ معاصر ما جنبش دانشجویی همواره نوعی پرچم و گواه برای حرکت مردم بوده است. در روزهای تلخ بعد از کودتا و در تاریک‌ترین برهه از تاریخ ملت ما، زمانی که همه آرزوها برباد رفته به نظر می‌رسید آنچه در شانزدهم آذر ۱۳۳۲ روی داد شاهدی بود که معلوم می‌کرد روح مردم و خواسته‌های تاریخی‌شان هنوز زنده است. آن «سه قطره خون» و آن «سه آذر اهورایی» که روز دانشجو را پایه گذاشتند، اگر پس از نیم قرن هنوز از تازگی، درخشندگی و اهمیت برخوردارند، به خاطر آن است که نسبت به وجود و حیات واقعیتی عظیم‌تر در جان مردم شهادت ‌دادند. این گواهی در سال‌ها و نسل‌های پس از آن نیز از سوی جنبش دانشجویی ادامه داشت و هنوز ادامه دارد. جامعه به دلایل بسیار گرایش‌های در حال تکوین در بطن خویش را پیش چشم کسانی که تنها به ظاهر آن می‌نگرند نمایان نمی‌کند. دگرگونی‌های بزرگ معمولا متهمند که یک‌باره روی می‌دهند و از بازیگران سیاسی فرصت هماهنگ شدن با خود را دریغ می‌کنند. البته در حقیقت هیچ تحولی دفعتا تحقق نیافته است؛ تنها بروز و ظهور تغییرهاست که شکلی دفعی دارد. در چنین شرایط گواهانی که از اعماق ناپیدای جامعه خبر می‌دهند به راستی ارزشمندند.
جنبش دانشجویی در تاریخ معاصر ما همواره حاوی ‌گزارش‌هایی از شکل‌گیری جریان‌های عمیق سیاسی و اجتماعی در متن جامعه بوده است. این نقشی است که اگر حاکمان با درایت برخورد می‌کردند می‌توانست و می‌تواند برای عبور کم‌هزینه به سمت توسعه و پیشرفت بیشترین بهره‌ها را برساند، اما آنان خشمگینانه این نشانگر ذی‌قیمت را می‌شکنند؛ آنان دوست دارند به خود تسلی دهند که حرکت‌های دانشجویی جز غوغای چند جوان پرسروصدا نیستند که اگر خاموش شوند صورت مسئله از اساس پاک خواهد شد؛ داستانی تکراری از انکار واقعیت‌ها و تلاش برای تولید و تفسیر اطلاعات مطابق میل دولتمردان که تقریبا هیچ عهد تاریخی بدون شمه‌ای از آن پایان نیافته است. ان هولاء لشرذمه قلیلون، (گفتند که) اینها گروهی ناچیزند (به قول امروزی‌ها خس و خاشاکی بیش نیستند)، و انهم لنا لغائظون، و آنها ما را به خشم می‌آورند، و انا لجمیع حاذرون، و ما همگی در آماده‌باش به سر می‌بریم، فاخرجناهم من جنات و عیون، پس خداوند آنان را از باغ‌ها و چشمه‌سارها بیرون کرد، و کنوز و مقام کریم، و از گنج‌ها و از جایگاه دلپسند.
چه تلخ است اگر پس از این همه عبرت‌های دور و نزدیک مشابه این خطا هنوز در رفتار کسانی دیده ‌‌شود؛ آنهایی که اصرار دارند بگویند مردم دیگر ساکت شده‌اند و فقط دانشجویان مانده‌اند؛ در دانشگاه‌ها هم فقط تهران ناآرام است، از تهران هم فقط دانشگاه‌های مادر هیاهو می‌کنند، آنجا هم کانون جنبش و جوشش، چند نفر جوان غریبند که اگر آنها را به اخراج از خوابگاه و محرومیت از تحصیل تهدید و محکوم کنیم داستان تمام می‌شود. خوب! تمام این کارها را کردید، پس چرا داستان تمام نشد؟ زیرا حرکت دانشجویی گواه بر واقعیت‌هایی بزرگتر از خویش است. ای کاش قدر آن را می‌دانستند، از پیش‌آگهی‌هایی که درباره تحولات دور و نزدیک می‌دهد درس‌ می‌گرفتند و خود را با این تغییرات هماهنگ می‌کردند، خصوصا اینک که دانشجویان نه مستوره‌ای کوچک از مردم، که یکی از وسیع‌ترین و فعال‌ترین قشرها را تشکیل می‌دهند. درحال حاضر از هر بیست ایرانی یک نفر دانشجوست. متصدیان امور اگر پیش از این به نقش آنان به عنوان گواه فردا توجه کرده بودند اینک در چنین بحرانی قرار نداشتند.
البته این یک قاعده دوسویه است. حرکات دانشجویی هم به اندازه‌ای که از تمایلات واقعی جامعه خبر بدهند نیرومند و ریشه‌دارند، زیرا قدرت نهادهای اجتماعی در گرو پایبندی به ضرورتی است که آنها را ایجاد و ایجاب می‌کند. نسل ما آن زمان که در حرکات دانشجویی شرکت داشتیم به روشنی می‌دید که پیوند با متن جامعه تا چه حد در توانایی‌هایش موثر است. در آن زمان گرایش‌های بسیاری میان دانشجویان به چشم می‌خورد. اگر انجمن‌های اسلامی از همه قوی‌تر بودند به خاطر آن بود که از واقعیت‌‌های اجتماعی بیشتر نمایندگی می‌کردند.
بسیاری از فعالان دانشجویی امروز، گردانندگان فردای جامعه خواهند بود و این دلیلی مضاعف است تا مظهریت از واقعیت‌های اجتماعی را از دست ندهند . قدرت و سرزندگی آنها در گرو این رمز است. راز موفقیت سیاستمداران نیز همین است. آنها تا اندازه‌ای که بتوانند خواست‌ها و تمایلات جامعه را بشناسند و با آنها منطبق شوند، بلکه تجلی و گواه آنها قرار بگیرند، قادرند به کشور خود خدمت کنند، یا لااقل قدرتمند باقی بمانند. و این تصور که کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به رغم گرایش‌های مردم بر آنان حکومت کند بیشتر از یک توهم نیست. حتی زمانی که یک دولت موفق می‌شود با تکیه بر نیروی سرکوب موجودیتش را حفظ ‌کند فی‌الواقع از انطباق خود با آمادگی جامعه برای تمکین در برابر زور ارتزاق کرده است، گرچه این تمکین هم تا ابد نمی‌پاید.
جامعه ما اینک شگرف‌ترین تحولات را تجربه می‌‌کند؛ بعد از حوادثی که چند ماه گذشته به خود دید کیست که بتواند این حقیقت را انکار کند؟ ماهیت دقیق این دگرگونی چیست؟ این بزرگترین سوال برای ما و برای مخالفان ماست. آنان نیز اگر بدانند که چه رویداد عظیم و مبارکی در راه است، کلاه‌خودها و چوب‌دستی‌هایشان را کنار می‌گذارند و به دنبال ابزارهایی برای پرستاری از این گیاه پاک که در خاک ما جوانه زده است می‌روند.
در میان زیبایی‌های بسیاری که روزهای پیش از انتخابات را نورانی می‌کرد زیباترین پدیده جمع شدن مردمی از سلیقه‌های گوناگون گرداگرد هم بود. آنها برای آن که به این کار موفق شوند تفاوت‌ها و تنوع‌هایشان را کنار نمی‌گذاشتند، بلکه به رسمیت می‌شناختند. کسی لازم نمی‌دید که برای شرکت در این یکرنگی هویت خویش را از دست بدهد و دیگری شود. در آن یگانه‌شدن‌ها حظی وجود داشت که فطرت‌هایمان می‌پسندید. آن زنجیره‌های سبز انسانی که شهرهای ما را فرا گرفت نمایشی تهی از حقیقت نبود. قرار نبود بعد از آن که از پل گذشتیم به سرنوشت یکدیگر اهمیت ندهیم و جان‌‌هایمان نمی‌خواست که پس از چشیدن طعم آن یگانگی از نو پراکنده شویم. چنین چیزی بدون تردید نشانه‌ای از طلوع بزرگی و رشد در حیات یک ملت است.
بزرگی یک ملت در ثروتمند بودن یا قدرتمند شدن نیست؛ اینها فقط بخش کوچکی از آثار آن است. بزرگی یک ملت در عظمت جان اوست. بزرگی به آن است که بتوانیم امور ظاهرا ناسازگار را با هم داشته باشیم. خانه کوچک مکانی است فقط برای «من»، اما در خانه بزرگ برای دیگران هم جا وجود دارد. کارفرمایی که جانش کوچک بود فکر می‌کرد جز با تجاوز به حقوق کارگران نمی‌تواند مالی بیندوزد، حال آن که کارآفرین بزرگ تنها راه سود بردن را سود رساندن می‌بیند. همین‌گونه است تفاوت کارگر کوچک و کارگر بزرگ. به هزار دلیل تنها راه بهره‌مند شدن این است که همه با هم بهره‌مند شوند، اما کسانی که کوچکند ظرفی ندارند که در آن دیگری هم بگنجد. همچنین است تفاوت دینداری که بزرگ است و دینداری که کوچک است. دیندار بزرگ امام صادق (ع) است که در خانه خدا می‌نشیند و با منکر خدا حکیمانه گفتگو می‌کند. حقیقت خانه خدا همان قلب اوست که برای همگان جا دارد و برای همه حق قائل است؛ حق زیستن، حق شنیدن، حق برگزیدن، حق اشتباه کردن، حق بزرگ بودن. آری بزرگ بودن، و الا بزرگ به کوچک چه کار دارد؟ غیردیندار را در جایگاهی می‌بیند که می‌تواند به زیبایی‌های دین رو کند، اگر نتوانسته‌ است حقیقتی را بیابد احتمال درک آن را از سوی دیگری نادیده نگیرد، یا می‌تواند کوچک باشد و هر چیزی را که نچشیده است انکار کند؛ هر چیزی را که درک نمی‌کند ترک کند و بی‌آن‌که بنشیند و برای فهمیدن گوش بدهد، عقاید دیگران را بی‌اساس بخواند.
ملت ما اینک دارد نشانه‌های بزرگی خود را به نمایش می‌گذارد؛ آن تحول شگرفی که جامعه ما در تکاپوی تجربه آن است این است. البته چیزی که اهمیت دارد خود این بزرگی است و نه نشانه‌های آن. نشانه‌هایش را باز می‌گوییم تا خود آن را باور کنیم که چونان بهار از راه می‌رسد و حیات ما را دیگرگون می‌کند؛ تا به مبارکی آن ایمان بیاوریم و از تغییراتی که ایجاد می‌کند نترسیم. این همان رشدی است که انقلاب ما به امید آن بنا نهاده شد. چندی گذشت و از آن غافل شدیم، ولی پروردگارمان غافل نشد. بذری را که سی سال پیش از این با هزار امید در خاک خود کاشته بودیم پرورش داد تا اینک که جوانه‌هایش را پیش‌رویمان قرار داده است.
نشانه‌های بزرگی یک ملت شبیه به صفاتی است که از یک انسان رشید انتظار می‌رود. کسی که آرمان ندارد هیچ نمی ارزد، اما کیست که بتواند در عین آرمان‌گرایی ارتباط خود را با واقعیت‌ها از دست ندهد؟ یک انسان رشید؛ و یک ملت بزرگ. اگر مردم علیرغم تمامی صحنه‌های تلخی که در این چند ماهه دیده‌اند همچنان اجرای بدون تنازل قانون اساسی را شعار محوری خود می‌دانند به آن خاطر نیست که اگر چیز دیگری بخواهند به آنها داده نمی‌شود. تنها و تنها حکمت و واقع‌بینی مردم بود که اجازه نداد رفتار زشت حاکمان به واکنش‌های عصبی و لجام‌گسیخته بیانجامد.
به عنوان مثالی دیگر صفت شجاعت را در نظر آورید. شهامتی که یک انسان رشید (مثلا یک پدر در دفاع از فرزندش) نشان می‌دهد همراه با هیاهو نیست، مانع از دوراندیشی و مستلزم قبول هزینه‌های بی‌دلیل نیست، اما هول‌انگیزتر و اثرگذارتر از زور بازوی دیگران است. آیا مشابه این کیفیت‌ را در شجاعتی که مردم ما به نمایش می‌گذارند مشاهده نمی‌کنید؟
به عنوان مثالی دیگر انعطاف یک انسان رشید به معنای وادادگی نیست، بلکه بدان معناست که او برای رسیدن به مقصود خود پر از راه‌حل‌های گره‌گشاست. در طول شش ماه گذشته هر روز روزنه‌هایی که مردم می‌گشودند بسته می‌شد و آنان هربار بدون آن که به رودررویی کشیده شوند یا آرمانشان را کنار بگذارند راه‌‌‌‌حل‌های جدید خلق می‌کردند.
به عنوان مثالی دیگر به صبر و متانتی که در حرکت مردم وجود دارد نگاه کنید؛ خواسته‌هایشان را چنان با حوصله‌ای زندگی می‌کنند که گویی می‌توانند صد سال آنها را زندگی کنند؛ حوصله‌ای که مخالفانشان را خسته کرده است، حوصله‌ای که از رشد حکایت می‌کند.
و به عنوان مثالی دیگر انسان رشید کسی است که اعتماد به نفس دارد؛ یعنی نسبت به ارزش‌های وجودی خود آگاه است. برای زمانی طولانی ما این‌گونه نبودیم. سرهای ما فروافتاده بود. دو قرن وابستگی خودباوری را از ملت ما گرفته بود، تا این که انقلاب ترمیم این باروی فروریخته را آغاز کرد. ولی آیا بلافاصله به این هدف رسیدیم و عمق روح خود را از آن لطمه‌های تاریخی پاک کردیم؟ پس چرا وقتی هنرمندانمان در جهان مورد تحسین قرار می‌گرفتند متعجب می‌شدیم؟ انگاری احتمال هم نمی‌دادیم که از ایرانی هنری سر بزند، یا اگر بدبین بودیم بی‌باور به آن که ممکن است کمترین نکته قابل‌ستایشی در ما وجود داشته باشد به دنبال ردپای توطئه می‌گشتیم. آیا اگر یک انسان رشید هم مورد تحسین قرار گیرد این‌گونه واکنش‌ نشان می‌دهد؟ یا او از فضائل خویش آگاه است، به قدری که تمجید‌ها نه جانش را ذوق‌زده می‌کند و نه مسیرش را تغییر می‌دهد. در چند ماه گذشته ملت‌ها ایرانیان را بسیار ستودند، اما واکنش مردم ما را در مقابل این تحسین‌ها با گذشته مقایسه کنید تا ایمان بیاورید که جان جامعه ما دارد نشانه‌های عظمت را تجربه می‌کند.
در سند چشم‌انداز بیست ‌ساله آمده است که ایران باید در سال ۱۴۰۴ قدرت اول منطقه باشد. آیا قرار است در آن سال ما به منطقه و جهان راست بگوییم که قدرت بزرگی هستیم یا دروغ بگوییم؟ ‌آیا قرار است در حالی که هنوز بزرگ نشده‌ایم لباس‌های بزرگ بپوشیم تا عظیم به نظر برسیم؟ آیا قرار است در سطح کشورهای منطقه طرح‌های عمرانی نیمه‌کاره افتتاح کنیم، یا سفرهای شکست‌خورده‌مان را با امدادهای رسانه‌ای پیروزی بنامیم، یا خود را کانون دائمی جنجال‌ها قرار دهیم، یا با تحقیر دیگران و توهین به آنان ادعای عظمت کنیم؟ یا قرار است واقعا قدرتمند باشیم؟ این سوال را از آنجا می‌پرسم که یک کشور تنها زمانی بزرگ است که ملتی بزرگ داشته باشد.
دعایمان مستجاب شد و ملت با تکیه بر زانوان خود به بلوغ و رشدی که شایسته او بود رسید، منتهی مشکل آن است که یک ملت بزرگ نمی‌نشیند تا در روز روشن رایش را ببرند و هیچ نگوید. یک ملت بزرگ انتخابات درجه دو انتصابی را تحمل نمی‌کند. وقتی که یک ملت بزرگ می‌شود دیگر خدمتگزارانش اجازه ندارند به او بگویند چه باید بخورد و کجا باید برود و چه کسی را برگزیند و به چه چیز و چه کس اعتماد کند. یک ملت بزرگ از شورای نگهبان انتظار دارد آنها را قانع کند که تقلبی در انتخابات روی نداده است، نه آن که تنها یک ادعا پیش رویشان بگذارد و ادعای خود را باطل کننده انبوهی از مشاهدات و مستندات بداند.
از ما می‌خواهند که مسئله انتخابات را فراموش کنیم، گویی مسئله مردم انتخابات است. چگونه توضیح دهیم که چنین نیست؟ مسئله مردم قطعا این نیست که فلانی باشد و فلانی نباشد؛ مسئله‌ آنها این است که به یک ملت بزرگ بزرگی فروخته می‌‌شود. آن چیزی که مردم را عصبانی می‌کند و به واکنش وا می‌دارد آن است که به صریح‌ترین لهجه بزرگی آنان انکار می‌شود.
مگر نمی‌خواهید که ما نباشیم و شما باشید؟ راهش توجه به این واقعیت است؛ مردم با زید و عمرو عهد اخوت ندارند و آن کسی را بیشتر می‌پسندند که حق بزرگی آنان را کامل‌تر ادا کند. این مسئله‌ای است که توجه به آن نه فقط گره انتخابات، که هزار گره دیگر را نیز می‌گشاید. و اگر بنا باشد حل نشود آرزو کنید که دامنه‌های مشکل در یک انتخابات، محدود بماند.
برادران ما! اگر از هزینه‌های سنگین و عملیات عظیم خود نتیجه نمی‌گیرید شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفته‌اید؛ در خیابان با سایه‌ها می‌جنگید حال آن که در میدان وجدان‌های مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است. ۱۶ آذر دانشگاه را تحمل نمی‌کنید. ۱۷ آذر چه می‌کنید؟ ۱۸ آذر چه می‌کنید؟ چشمانی را که در صحن دانشگاه به رزمایش‌های بی‌فایده افتاده و آنها را نشانه ترس یافته چگونه تسخیر می‌کنید؟ اصلا همه دانشجویان را ساکت کردید؛ با واقعیت جامعه چه خواهید کرد؟
اینها سخنانی است که ما از روی خیرخواهی می‌گوییم و شنیده نمی‌شود. اگر می‌شنیدند راه پیروزی خیلی نزدیک می‌شد؛ آن پیروزی را می‌گویم که عبارت از غلبه یک حزب نیست، بلکه فراگیر شدن بلوغ یک ملت است؛ آن پیروزی که انسان‌ها را همچون جوانه‌های یک مزرعه یکی یکی و گروه گروه بزرگ می‌کند و بی آن که لازم باشد هویت خود را از دست بدهند سبز می‌کند، تا جایی که خود زندانبان از کارهایی که می‌کند خجالت بکشد.
اخیرا شنیدم بسیج دانشجویی یکی از دانشگاه‌ها در مراسم خود برای مخالفان هم فرصت سخن گفتن قرار داده است؛ این یک شروع خوب است. یا شنیدم که در عید غدیر مخالفان مردم به یکدیگر شال سبز هدیه می‌دهند. از دیدگاهی که این همراه شما می‌نگرد این را بزرگترین عیدی است. زیرا این ما نبودیم که سبز را انتخاب کردیم، بلکه سبز بود که ما را برگزید. آیا ممکن است که این رنگ، برادران ما را نیز برگزیند؟ آری ممکن است، زیرا ذی‌جود کسی است که به حیله حیله‌زننده نگاه نمی‌کند، و راه سبز شدن بر هیچ کس بسته نیست.
میر حسین موسوی
۱۳۸۸/۰۹/۱۵


......................................................
پر شده از خبر؛ امشب را می گویم، کسی تیتر زده که امشب در تهران از آسمان بر زمین باران می بارد و از زمین بر آسمان الله اکبر....

دانشگاه ها با بیانیه هایشان سبز کرده اند آسمان امشب را...
فردا آزادی را فریاد خواهیم کرد، اگر مجال فریاد ندهند زمزمه خواهیم کرد، اگر مجال زمزمه را بگیرند در نگاه هایمان به یکدیگر سبز خواهیم ماند...
بیانیه موقتا اینجاست در روزهایی که اینترنت ولایت اجازه دسترسی به سرویسهای میل را نمی دهد شاید اینجا کسی بتواند بخواندش....
فردا برای همه یاران دبستانیم سرود یار دبستانی را در صحنی زمزمه خواهم کرد که مقدس ترین جایگاه سرزمینم است....

۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

برای یک انتخاب

foreign policy یکی از مجلات معتبر دنیا که هر سال لیست 100 متفکر برتر جهان را منتشر می کند امسال در سومین مکان این لیست اسمی را گنجانده است که مایه غرور و مباهات ایرانیان سبز است.
دکتر رهنورد عنوان سوم متفکر برتر سال را در حالی از آن خود می کند که همسر دولت کودتا به سفارش مشاوران تبلیغاتی رییس جمهور سعی دارد تقلیدی از حضور زنان در کنار سران کشور ها باشد.
هر چند که صرف حضور همسر کودتا و وزیر زن در کابینه خود نشان از این دارد که زنان در بدست آوردن جایگاه اصلی خود تلاشهایی داشته اند و می توانند به نتایج چشمگیری برسند اما تقلید ناشیانه محمود احمدی نژاد (که ژشتهای لمپن مابانه او را امروز همه در دنیا می شناسند)
هرگز باعث جلب توجه سازمانهای معتبر نشده بلکه حتی نتوانسته توجهات را به نخبه های ایرانی مخالف دولت کمرنگ تر سازد.
بعد از جایزه گفتگوی تمدنها به آقای خاتمی و آقای شایگان و مورد توجه قرار گرفتن مجدد خانم عبادی بعنوان فعال صلح، عنوان سومین متفکر برتر جهان به خانم رهنورد رسوایی بیشتری برای کسی که شایستگی او را زیر سوال می برد در پی دارد.
حال باید دید رییس دولت کودتا برای مطرح ساختن خود چه نمایشی ترتیب خواهد داد؟!!!
لینک اصلی نشریه :
http://www.foreignpolicy.com/articles/2009/11/30/the_fp_top_100_global_thinkers?page=0,2

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

باز هم پیروز شدیم!!!

حوصله نوشتن چیزی را ندارم این روزها اما خبرها محتاج تفکر و انتشارند، هر چند که کسی نخواند، جایی باید نوشته شوند...
روس ها بار دیگر از تعویق راه اندازی بوشهر می گویند. قطعنامه جدید با رای مثبت روسیه و چین تصویب می شود، چند روز قبل هم قطعنامه ای در مورد نقض حقوق بشر در ایران با رای مثبت کشورهایی همچون همسایه عزیزمان عربستان به تصویب مجمع عمومی رسید...
رییس جمهور چند روز پیش وعده داد که مردم غیور آذربایجان قلم آشوبگران را خواهند شکست، استقبال برده شدگان رییس کودتا در بیشترین مقدار متصور آن 50 هزار نفر هستند...
رهبر معظم که پس از انتخابات مسائل کشور را با صبر بیشتری دنبال می کنند و تمام مسائل را با تاخیر دو ماهه ای تذکر میدهند این بار می فرمایند که صرف مخالفت با یک نظر کسی را در زمره منافقان و ضد ولایت فقیه شدگان قرار نمی دهد...( گویا دیگر کسی نمانده که بسیج بر علیه او شعار نداده باشد آش زیادی شور شده!!)
کم کم همه دارند آزاد می شوند تا زندانهای طولانی مدت احکامشان و وثیقه های سنگین آنها مهری باشد بر لبانشان...
بیشتر مخالفان زندانی کرد دارند به اعدام محکوم میشوند..( جالب اینجاست که در ترکیه طرح عفو عمومی و آزادی خط و زبان کردی با مخالفت لاییک ها همراه است، آنان نیز خواستار اعدام مخالفان "کرد"ند حال چگونه است شباهت لاییک های ترکیه و اسلامگرایان ایران بماند اما مفهومی بنام قدرت شاید فهمیدن شباهت ها را آسان کند)
پس از آیت ا.. استادی آیت ا.. جوادی آملی نیز از این پس دیگر جمعه ها به اقامه نماز در قم نخواهد ایستاد...( پیام روشن او در این کار حکایت از جسارت عده ای دارد که حقیقت را خانه نشین می خواهند)
و آخر کلام پیامی است از مردی که این روزها محبوب تر است از همیشه، دعوتی است به شجاعت و فریادی است که به وسعت مبارزه با استبداد این سرزمین است...
اولین پاسخ ندای شیخی است شجاع که نشانه ایمان این سرزمین به حقیقت است در هر لباسی که باشند...

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

رفاه به رفاه رسید

روزگار کودتا روزگار عجیبی است.
مجلس تهدید شد و لایحه ای را تصویب کرد که تمام در آمد ناشی ار نقدی کردن یارانه ها به دولت برسد. اداره کردن کشوری که درآمدهایش هر قدر هم که باشد از حرص و آز دولت مردانش کمتر است، سخت و دشوار می نماید!!!!
پس باید از جیب همه برداشت. وزیری که اتنخاباتش آبروی ولایت را هم برد مناسب ترین گزینه برای اداره چنین درآمدی است.
وزیری که دانشجویان کوی طبقه منفی چهارش را خوب شناختند بعد از انتخابات. وزیری که 95 نماینده و بسیاری از مردم هنرمندی او را در انتخابات حس کردند و اینچنین محصولی وزیر رفاه شد تا رفاه هم، چون انتخابات خوب و درست و با تاییدات معجزات الهی به رفاه برسد.
روزگار کودتا روزگار عجیبی است اما عمرش....

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

دالان سبز

احسان فتاحیان در انتظار مرگ...
یک جوان در زندان سنندج، رنجنامه اش خواندنی است، کسی که از مرگ نمی هراسد؛ بدست کسانی که جز مرگ پرده ای ندارند برای کتمان زشتی شان و تنبیه جرم هایی که می تراشند.
نمی دانم صبح احسان در میان ما خواهد بود یا آنان که بهشت می فروشند جان آرام او را که هدیه خدا است خواهند ستاند تا حکم شرع را جاری کنند؟
حتی اگر او گناهکار هم باشد آیا می توان به فتوایی جانی را که خدا داده از کسی ستاند و فرصت نفس کشیدن را از کسی سلب کرد؟
آیا ممکن نیست احسان و احسانها حتی آگر گناهی کرده باشند، فردا در فرصتی که خدا به آنها داده گناهشان را جبران کنند؟
از همه استدلالها و دلایل باید گذشت چرا که حاکمان این روزها را چنان ترسی فرا گرفته که دخترکان را در خیابان می زنند تا سیاست النصر بالرعب شان را اجرا کنند،
چون همیشه تاریخ چوبه های دار مار های ضحاک اند که گناهکار نمی خواهند...
جوانهای این سرزمین قربانی سردارانی هستند که نمازشان را با حوریان می خوانند و درهم و دینارشان آنان را به رفاه و وزارت رفاه می رساند، چرا که آنان درد گرسنگان و محرومان خوب می شناسند که از محرومیت و گرسنگی مردمان ستارها بر شانه هایشان نشسته است.
شاید (زبان لال) امروز احسان از سبز ترین دالان دنیا بگذرد و آرام چون پرچمی که رایت کاوه را در باور ایران زنده خواهد کرد به پرواز در آید...
جمله آخر را که می نویسم چشمانم بارانی میشود برای برادرم احسان. کاش او را فردا زنده باز یابد این سرزمین کهن...
کاش قلبهای قاتلان را فریادهای کاوه بیاشوبد امشب...
برادرم سر افراز و سر بلند باشی
آرزویم اینست که سپیده دم فردا و فردا ها را جوانان این سرزمین همراه تو سر زنده و شاداب تماشا کنند دمیدن آفتاب را .
خدایا پدران و مادران این سرزمین را از شر ضحاکان برهان
به امید طلوعی که احسان فتاحیان را زنده و سالم به همراه خویش داشته باشد

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

یتبعون احسنه

نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
شعاری است که حامیان دولت کودتا از آن می خواهند چماقی بسازند و برخی دوستان کم توجه سبزها از آن گریزانند چرا که می ترسند دستاویزی برای کودتاچیان گردد!!!
این شعار را نشان این می دانند که علیرغم توصیه های دینی و انسانی ایرانیان سبز نمی خواهند از مظلومان حمایت کنند!!!
اما چنین استدلالی به نظر غیر منطقی و غیر عقلانی به نظر میرسد. شاید اگر شهید چمران نیز زنده بود در خیابانهای تهران همین شعار را فریاد می کرد. امروز سرزمین سبزها مورد چپاول عده ای قدرت طلب واقع شده که به نام جانم فدای اسلام دکان باز کرده اند و منافع ملی را به بهانه غزه و فلسطین می فروشند تا کیسه خود را پر کنند. متکبرانه خود حقیرشان را ما خطاب می کنند و می خواهند میراث استبداد زدگی این سرزمین را وارث باشند، تا به خیال باطلشان سوار بر موج پوپولیسم و عوام فریبی تصاحب کنند ایران را.
رحماء علی الکفار و اشداء بینهم شده اند و می اندیشند که خزر بخشی هایشان و وارونه صدا زدن خلیج همیشه فارس ( آنهم توسط کسانی که اتفاقا خود را صاحب غزه و فلسطین می دانند و جز بدبختی برای ساکنان غزه نداشته اند)از نظر ملت ایران و جوانان با هوش ایران دور می ماند و پاسخی دریافت نمی کند!
چمران در جنگ تحمیلی لبنان و فلسطین را رها کرد و از قضای روزگار جانش را فدای ایران کرد. آنروز دشمن سلاح بدست خارجی بود اما امروز ...
چوانان امروز ایران در مقابل چپاول سرزمینشان توسط روسها و چینی ها و حاتم بخشی به کمونیستهای ونزوئلا و سایر حرکات بی خردانه ای که روی سیاست های قجری را سفید کرده است فریاد می زنند که آماده اند جانشان را نثار ایران کنند!
در قبال فلسطین و لبنان سبزها همان را می خواهند که برای میهن خویش، آرامش، صلح، آزادی برای آنان، حق تعیین سرنوشتشان به دست خودشان. آنها هم حق دارند فریاد بزنند جانشان نه فدای خودکامگی دیکتاتورهای منطقه و نه فدای ایران که فدای غزه و لبنان. آنان نیز چون سبزهای ایران حق دارند صدای خود را به جهان برسانند که طالب صلح و آرامش و عزتند و یقینا با روشهای عاری از خشونت به این هدف خواهند رسید. ولی ما از چمرانها آموخته ایم که اگر بد خواهان قصد چپاول و غارت ایران را داشته باشند وطنمان جایی است که جان را فدای آن خواهیم کرد. همانگونه که ندا ها و سهرابها و محسن ها و ترانه ها در جای جای تاریخ این سرزمین سرافرازانه حتی با آخرین نگاهشان ایران را جاودانه کردند و چون آرش جان در کمان کردند تا از خزر تا خلیج هیشه فارس همیشه ایران بماند.
آقایان از شعار جمهوری ایرانی بر آشفته اند!!!
این ملت ایرانی مسلمان است و ایران هویت ملی و اسلام هویت دینی امروز اوست و همیشه تاریخ یکتا پرست بوده است خسته از این است که بنام دینش عده ای دکان باز کنند و بر گرد خود هاله نور ببینند.
ملت ایران در هراس است از چهره نمایان طالبان شیعی که فرزندان شیعه و سنی و سایر ادیان و مذاهب را به صلابه می کشد و اگر فشار مردم و فریادشان نبود اکنون در خیابانها چوبه های دارشان و تخت های تازیانه شان برای عبرت مخالفان و منتقدان برپا بود. نمی خواهد مقدساتش را به تخت های روان قدرت بیاویزند تا چون اروپای قرون وسطا علم را و عقیده را گردن بزنند و دانشگاهها را ببندند. نمی خواهد اسلام دروغین شان بالا پوش کراهت ظلم شکمبارگان پرواری باشد که عطش زور و زرشان را چون تزویرشان پایانی نیست.
ایرانی ایرانی بودنش را از آزادگیش دارد و با آزادگی هزار و اندی سال پیش اسلام را از آغوش جهالت شمشیر بیرون کشید تا با آن تمدنی بسازد که سالهای طلایی همین دین به حساب می آیند. حال نیز می خواهد طلایه دار صلح و دوستی در جهان باشد تا ملت ایران خاورمیانه را به ساحل صلح برساند و الگویی بی خشونت برای حق طلبی در جهان ارائه کند.
یادمان هست کلام مرد بارانی شهر تفتیده که به نام ملت ایران منادی صلح و دوستی شد و حال جمهوری ایرانی شعاری است بنام صلح و دوستی تا اسلام را جهالت قومی طالبانی مسلک برهاند. شعارهای سبز این ملت را درست بفهمید که جوانان این سرزمین پخته تر از پیرانی هستند که بی آزادگی ایرانی نیز نیستند و جلوه های محراب و منبرشان را پرده ی بر افتاده از خلوتشان رسوا کرده است.

در حاشیه یک خبر

سید محمد خاتمی جایزه جهانی گفتگوی تمدنهای 2009 را مشترک با شایگان کسب کرد تا این افتخار نصیب دو ایرانی شود.
مردی که نگاهش دوستی است و لبخندش از جنس صلح، از تباری که نیکی و مهربانی خدا در وجودشان متجلی است و از سلاله بشری که فاتح دلها بود و اسوه اخلاق.
گفتگو را به نام ایران در جهان منادی شد و واژه دموکراسی را در فرهنگ سیاسی جوانانی چون من زنده کرد. در روز هایی که طالبان خشونت و اسلام را در ذهن جهانیان پیوند می داد او صلح و مهربانی اسلام را در دنیا فریاد کرد تا اسلام را غبار از چهره بزداید. اما گفتگوی با احترام متقابل و بر اساس منافع ملتها و عزتشان کجا و گفتمان پیامبر هاله بدست هزاره سوم کجا!؟
داعیه داران مبارزه با استکبار که پرچم دروغین شان چون پیراهن عثمان بر افراشته بود که سید محمد با جورج سوروس ملاقات کرده اکنون چشمانشان را بسته اند که در مذاکرات اروپا در و گوهر می دهند و آب نبات و شکلات را هم نمی توانند بگیرند! آنهم در گفتگو های دوستانه با شیطان بزرگ!
دزدی وارد خانه ای شد و ( من داستان را مودبانه نقل می کنم تا ...)دور مرد و زن صاحبخانه خطی کشید که پایتان را از خط بیرون بگذارید می کشمتان دزد کارش را به سر انجام رساند و خانه را جمع کرد و برد. زن صاحبخانه رو به مرد پرسید که چرا کاری نکرده؟ مرد جواب داد که پدر دزد را در آوردم! پایم را ده باری آنسوی خط گذاشتم و او نتوانست غلطی بکند! حال آقایان پدر استکبار را در آورده اند و گفته اند فرانسه در طرح نباشد!
آن سو تر در قاهره در جلسه ای نماینده ایران از سوی نماینده کشوری که ملتش دوست آقای مشایی هستند مورد تمسخر قرار می گیرد. همه شاهدان و ناظران تایید می کنند که نماینده ایران و اسرائیل در آن جلسه با هم گفتگو کرده اند. نماینده اسرائیل و نمایندگان چند کشور حاضر در نشست نیز رسما این خبر را تایید می کنند.
فقط نماینده ایران که راستگویی او مانند آقای کلهر است و کیهان صوتی و تصویری و کاغذی و صدا و سیمای میلی این خبر را کتمان می کنند. همانها که ملاقات خاتمی با سوروس علیرغم تکذیب طرفین پیراهن عثمانشان شده بود!
بعضی وقتها ایمان چیز خوبی است اما کاش آنها که نداشتند لا اقل آزاده بودند تا این فریاد هزار و اندی ساله را گوش شنوایی بود در میان دین به ملک ری فروشان.

۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

آفرینش

بی گمان آفرینش با مهر آغاز شد.
و هر روز حاصل اختیار عده ای که آفرینش را فراموش کردند قدرتی شد که طعم شیرین میوه هایش مهر را از آدمیان گرفت و استبداد و ظلم را به آنان هدیه داد.
روایت روزگار غریب شهر آشفته را با همین یک کلام آغاز می کنیم، مهر
و روزی را امید داریم که طعم شیرین مهر را در کام قدرت مندانی ببینیم که امروز ما را از آن مهر محروم می دارند!!