۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

به شر يزيد پناه مي برم از سينه زنان حسين!

مرد زنده و در زندان است!
همسرش را در مقابل زندان مي زنند و بر زمين مي كشند؛ روز عاشورا، در حال خواندن دعاست كه مدعيان راه حسين چنان مي كنند كه شرحش همه جا هست و در همه جا مي شود خواندش!
غصه اين خبر بي گمان مرد را مي كشد، اگر بي غذايي نكشد. پيغام ها همه مي گويند كه اعتصابش را بشكند اما كسي نيست تا غيوري كند.
كسي نيست براي كشيده شدن زن مسلماني روي زمين، براي كتك خوردن همسر يك اسير در روز عاشورا گريبان چاك كند.
وقتي خوب اين دكان را كه آراسته به نام و ياد حسين است نگاه مي كنم؛ وقتي شيوخ كه سهم امام در جيبشان است سكوت مي كنند در مقابل اين فاجعه در روز عاشورا؛ وقتي قلم بدستان و مدعيان عاشورا از در و ديوار و حسين مي نويسند و اين حادثه را نديده مي گيرند و كسي گريبان چاك نمي كند، تازه مي فهمم كه حسين اين روزها ابزار جنايتي است هولناك!
وقتي چنين است پناه مي برم به شر يزيد از حاكمان حسينيِ ايران زمين.
پناه مي برم به شر يزيد از مردمان كوفه صفت ايران زمين كه سكوت و تماشاي جنايت عادتشان گشته است!
آقاي نوريزاد! يكي از يگانه مردان نيك قصه هاي سرزمين، اينجا مردي نمانده تا براي ظلمي كه بر اهل خانه ات ميرود فرياد كند! برادر اينجا مردمان تماشاگر ظلمند و دلهاي اين ملت مرده است و به نفس  هيچ مسيحا و خون هيچ حسين و نوشداروي هيچ حماسه اي زنده نمي شود!
اين ملت از ياد برده است درفش كاوياني را و تو بيهوده آرش وار جان در كمان كرده اي. در اين سرزمين مردي نمانده است.