۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

در حاشیه یک خبر

سید محمد خاتمی جایزه جهانی گفتگوی تمدنهای 2009 را مشترک با شایگان کسب کرد تا این افتخار نصیب دو ایرانی شود.
مردی که نگاهش دوستی است و لبخندش از جنس صلح، از تباری که نیکی و مهربانی خدا در وجودشان متجلی است و از سلاله بشری که فاتح دلها بود و اسوه اخلاق.
گفتگو را به نام ایران در جهان منادی شد و واژه دموکراسی را در فرهنگ سیاسی جوانانی چون من زنده کرد. در روز هایی که طالبان خشونت و اسلام را در ذهن جهانیان پیوند می داد او صلح و مهربانی اسلام را در دنیا فریاد کرد تا اسلام را غبار از چهره بزداید. اما گفتگوی با احترام متقابل و بر اساس منافع ملتها و عزتشان کجا و گفتمان پیامبر هاله بدست هزاره سوم کجا!؟
داعیه داران مبارزه با استکبار که پرچم دروغین شان چون پیراهن عثمان بر افراشته بود که سید محمد با جورج سوروس ملاقات کرده اکنون چشمانشان را بسته اند که در مذاکرات اروپا در و گوهر می دهند و آب نبات و شکلات را هم نمی توانند بگیرند! آنهم در گفتگو های دوستانه با شیطان بزرگ!
دزدی وارد خانه ای شد و ( من داستان را مودبانه نقل می کنم تا ...)دور مرد و زن صاحبخانه خطی کشید که پایتان را از خط بیرون بگذارید می کشمتان دزد کارش را به سر انجام رساند و خانه را جمع کرد و برد. زن صاحبخانه رو به مرد پرسید که چرا کاری نکرده؟ مرد جواب داد که پدر دزد را در آوردم! پایم را ده باری آنسوی خط گذاشتم و او نتوانست غلطی بکند! حال آقایان پدر استکبار را در آورده اند و گفته اند فرانسه در طرح نباشد!
آن سو تر در قاهره در جلسه ای نماینده ایران از سوی نماینده کشوری که ملتش دوست آقای مشایی هستند مورد تمسخر قرار می گیرد. همه شاهدان و ناظران تایید می کنند که نماینده ایران و اسرائیل در آن جلسه با هم گفتگو کرده اند. نماینده اسرائیل و نمایندگان چند کشور حاضر در نشست نیز رسما این خبر را تایید می کنند.
فقط نماینده ایران که راستگویی او مانند آقای کلهر است و کیهان صوتی و تصویری و کاغذی و صدا و سیمای میلی این خبر را کتمان می کنند. همانها که ملاقات خاتمی با سوروس علیرغم تکذیب طرفین پیراهن عثمانشان شده بود!
بعضی وقتها ایمان چیز خوبی است اما کاش آنها که نداشتند لا اقل آزاده بودند تا این فریاد هزار و اندی ساله را گوش شنوایی بود در میان دین به ملک ری فروشان.