۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

حر جنبش سبز و چند خبر

 تنهاست این روزها؛ آقای نوری زاد را می گویم. ستون نویس کیهان و کسی که سالها در کیهان نوشت. اما بعد از انتخابات چشمانش را چون دوستانش نبست. حق را دید و نوشت...


سه نامه خطاب به کسی که دوستش داشت، به رهبری به نام خامنه ای. شاید نوری زاد از معدود دوستان خیرخواه رهبر بود ولی نامه هایش یا به مذاق دوست خوش نیامد یا بدستش نرسید.هر چه بود سرانجام این نامه های مشفقانه و حق گویی این شد که امروز در محبس ولایت محبوس است.
او بی گمان حر جنبش سبز است و هم صدای آنان...
خوش آمدی حر به لشکر مظلوم سبزها...
می دانم که تمام دوستان دیروز از وحشت اینکه از چشم سلطان بیفتند از نگاه به تو نیز ابا دارند اما ما با لبخندی منتظر آزادی توایم.
حر شدنت مبارک و در حبس رژیم به آزادی رسیدن بر تو خجسته باد.
به قول دکتر مهدی خزعلی اوین قطعه ای از بهشت شده این روزها....
-----------------------------------------------
تعزیه و عزاداری را نیز بر نمی تابند, راستی کدام قوم بر اسیران کدام دشت سخت گرفتند تا مبادا بر حسین بگریند و کدام گروه بر خانه های دانایان هجوم می آوردند؟ قوم حق؟
در کدام خانه آتش زده شد تا خلیفه مسلمین بر تخت تکیه زند؟ امروز راه مسجد را بر بندگان خدا که می بندد؟
اما اگر مساجد و خیابانها و دهانمان را ببندید در دلهایمان فریاد می زنیم که:
رحمت فراوان خداوند بر او باد که عاش سعیداً و مات سعیداً.
ایستاده ایم بر حق و با ظالمان فریفته قدرت که به تمسخر می پرسند چطور می بینید اوضاع را؟ همان می گوییم که زهرا رهنورد نوشت از زبان زینب که:
ما رایت الا جمیلا
وحشت قدرتمندان از هر حرکتی و هر گامی نشان زوال قدرت آنان است که زوال قدرتمندان از اوج مظلومیت آزادگان آغاز می شود و چه کسی مظلوم تر از ملت سبز ایران...
مظلوم اما استوار و شجاع و پر امید ایستاده این ملت و فریاد بر می آورد بر سر باطل که:
ان الباطل کان زهوقا
-----------------------------------------------
باور کنید با تمام وجود از این خبر خوشحال شدم« میر حسین از فرهنگستان هنر کنار گذاشته شد»
لابد می پرسید چرا؟
اول، احمدی نژاد نشان داد که آنقدر احساس حقارت می کند در مقابل این مرد که حضورش را در فرهنگستان هنر نیز تحمل نمی کند.
دوم، روزی که استعفای پدرم از مسئولیت بنیاد جانبازان و مستضعفان یکی از شهرهای آذربایجان پذیرفته شد خوشحال بود و می گفت می روم سر کلاس و درسم را می دهم،اینجا با این امکانات محدود و این همه محدودیت شرمنده جانبازها بودم و خجل از خود که کاری از دستم بر نمی آید...
حال می دانم که او خوشحال است از اینکه شرمنده وضع فرهنگ و هنر دوران دیکتاتوری نیست، او حال آزاد است از تنها منصبی که او را به روزهای شرم آور جمهوری اسلامی ارتباط می داد.
مبارک است استاد
راستی مرد سبز دیار آذربایجان در قلبهایمان جا داری...
دلتنگ دیدار دوباره توایم در این دیار ...