۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

جاودانه...

نگاهش می کنم و در پس چشمانش، غمی عجیب دیوانه ام می کند...
چنان حقیقت را فریاد می کنند که چشمانم بارانی می شوند. آرام دستانش را در دستم می گیرم. سردند اما چنان وجودم را گرم می کنند که گر می گیرم.
هر قدر گام ها را آهسته تر می کنم باز هم به پایان می رسم. لبخند می زنم و به وازه خداحافظ می سپارمش...
پیامش زانوانم را سست می کند...
چه مهربان بودی ای یار...
ای یگانه ترین یار...
چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی....
چشمانم را فرو می بندم. آسمانم بارانی و سرد است. هر چه که مانده است را به سرعت به نام نگاهش سند می زنم و آرام زمزمه می کنم بر من ببخش که به بیراهه رفته ام...
همه فکر های رنگارنگ را رها می کنم، این منم و در آینه جز تورا نمی بینم...
و این رویای شیرین بیشتر به خوابی می ماند که جانم را در برگرفته...
آرام در آغوش این رویا غرق می شوم و آنچه را آموخته ام باز می خوانم...
آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو...
-------------------------------------------------------------
عاشق شدم یا عاشق، «من» شد
هر چه بود در میانه یکی «من» گم شد
دیوانه شده ام یا دیوانه «من» شده
 هر چه هست،در میانه یکی «من» پیدا شده
شعر از خر محل
(تبصره 1
حاصل مستی شبانه و هم نشینی یک گوسپند ناموزونِ اشترگون به همراه مقداری هزیان و هذیان همین می شود که هر چه میخوانمش چیزی نمی فهمم شما اگر فهمیدید در بخش نظرات فهمیدگی خود را به رخِ منِ خر بکشید
تبصره 2
قرص هایم را خورده ام . همان آبی ها را! شاید قرصها خراب شده اند یا سیستم جاذبه یِ من!
تبصره 4
جایی نظری نوشتم! اشتباه شد  به من ربطی نداشت! حالم بهتر از این نمی شود! باور نمی کنی هم به جهنم!
تبصره 5
به تو چه که تبصره 3 ندارد! تبصره خصوصی بود! همه چیز را که نباید نشان تو بدهم! حتی اگر همه چیزت را نشانم داده باشی باز هم من  تصمیم میگیرم که نشانت بدهم یا نه! و نه!
تبصره 5
یک نام و یک شاخه گل بر دیوار یک اتاق و یک دنیا دلتنگی. آمده ام تا همه را فراموش کنی و باز هم بدون ذره ای غم مستانه بخندی...
تبصره 6
اگه فهمیدی با کی بودم! :دی)
-----------------------------------------------------------