۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

براي دوستان بسيار عزيزم در بالاترين


مقدمه
در پست قبل سعي كردم هيچ چيز مطلق را بنويسم و شرح دهم!  و اين پست از وبلاگ در اين لينك بالاترين به اشتراك گذاشته شد! در اين نوشته هيچ چيز مطلق را  با  (      ) بيان ميكنم! تيتر نوشته و لينكم در بالاترين (     ) بود همراه بد يك علامت تعجب كه (!) به علت محدوديت سايت بالاترين گذاشته شده بود تا امكان فرستادن لينك را داشته باشم. براي پاسخ دادن به اينكه مطلب  (    ) به نوعي براي سركار گذاشتن كاربران بوده يا نه  و اصلا اهميتش در چيست، بايد اينجا و اينجا را بخوانيد! هر چند آنچه در اين لينكها مي خوانيد بحثي است در مورد (     ) اما لزوما ممكن است خود اين بحث شما را از  واقعيت (     ) دور نمايد!
پست قبلي براي اين بود كه شما با (    ) آشنا شويد و در واقع آنچه اينجا نوشته مي شود مي تواند باعث خطا در رابطه با (     ) شود! بنابراين براي فهميدن (    ) بايد به همان پست قبلي مراجعه كنيد!
و دوست داشتم بدانم آيا موفق شده ام (      ) را بنويسم؟
و اما بعد!
آنچه بعد از مقدمه مي آيد و هدف اين نوشته است دفاع از پست پيشينم و آزادي در بالاترين مي باشد. همچنين جهت تنوير افكار كساني كه لينك را توهين به خود يا تخطي از قوانين بالاترين تلقي كرده بودند اين مطلب نوشته شد تا شايد از اين پس شاهد نقض آزادي كسي به بهانه قوانين نباشيم!
اول اينكه
 لينك كاملا قانوني بود به سه دليل ذيل:
1-      تيتر كاملا مرتبط با موضوع بود. تيتر مطلب (     ) با يك علامت تعجب(!) كه اين علامت نيز جهت رفع خطاي خالي بودن فيلد گذاشته شده بود!
2-      توضيحات نيز كامل بود! در واقع توضيح نيز (     )  را كاملا بيان مي كرد.
3-      در برچسب ها نيز براي راهنمايي كاربر هيچ چيز نوشته شده بود اما اگر نوشته نمي شد نيز باز هم قانوني بود چون (    ) را كاملا بيان مي كرد.
در واقع كاربر يا بيننده در هر مرحله در جواب اينكه  چه نوشته شده؟ با پاسخي، (     ) را درك مي كرد!

دوم اينكه
 اين لينك حاوي هيچ توهيني نبود و قصد اين بود كه  كاربران با (    ) آشنا شوند  كه در درك و فلسفه و منطق و هر زمينه اي از علوم داراي اهميت ويژه اي است! در واقع سعي شده بود مطلبي در مورد (      ) نوشته شود كه كاربر با خوندنش واقعيت (     ) را كمابيش بفهمد!
سوم اينكه
با توجه به آزادي جاري و ساري در بالاترين بنده حق داشتم، برداشتم را از(     )  به صورتي كه مي توانم در اختيار خوانندگان بگذارم! با احترام به تمامي لينكها و كاربران؛ آيا اين مطلب ارزشي كمتر از لينكي حاوي يك تصوير از زني ريش دار يا موجودي در اقيانوس آرام يا مرگ پل هشت پاي پيشگو دارد؟ آيا كسي حق دارد بگويد كه من چه مطلبي را در بالاترين مي توانم به اشتراك بگذارم و چه مطلبي را نمي توانم؟ جز قوانين؟ آيا با كمي تامل و انديشه كاربري كه راي منفي مي دهد نمي توانست تفسيري داشته باشد كه اين لينك قانوني است!؟
آيا من آزاد نيستم در مورد آنچه برايم اهميت دارد بنويسم؟ آنچه كه نوشته شد هيچ توهين يا نقض آزادي كسي را در پي  نداشت و از نظر من كم اهميت نيز نبود! من و بسياري از كساني كه هنوز هم در آرزوي داشتن حق كاربري در بالاترين هستند، آزاديم كه آنچه را كه مي خواهيم، بنويسيم !
كاربران نيز آزادند كه مطابق با قوانين بالاترين راي مثبت يا منفي به آن بدهند اما آيا نفهميدن چيزي اين حق را به كاربر مي دهد كه با برچسبهايي چون قانوني نبودن، توهين آميز بودن و .... لينكي را نقره داغ كرده و نظرات منفي را حواله اش كند؟
در واقع آنچه باعث شده بود كه به لينك راي منفي داده شود نگرش سطحي و شايد درك نكردن مطلب بوده است! در واقع قوانين بدون روح آزادي فردي و تفسير آزاد منشانه مي تواند آزادي را سلاخي كنند!
در پايان از تمامي دوستاني كه لينك را ديده بودند متشكرم و اميدوارم با برخورد سطحي و قرائت شخصي از قوانين بالاترين آزادي در اين سايت محدود نگردد تا تمريني باشد در دنياي مجازي براي رسيدن به آزادي و محترم داشتنش در دنياي حقيقي!
لزوما نبايد از چيزهاي متفاوت ترسيد يا گريخت و يا محدودشان كرد! قوانين نيز بايد با مثبت نگري و حتي اغماض آزادي را گسترش دهند!
با توجه به اينكه اعتباري براي پاسخگويي به دوستان ندارم نظرات عزيزان بالاترين را در ذيل وبلاگ پاسخ خواهم داد.



۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه




























































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































































۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

كيهان! حقيقت محض!

باور كنيد اميدوارتر شده ام! مي پرسيد چرا؟
كيهانيها آنقدر مستاصل هستند كه مرا هم تحريف مي كنند! آويزان شدن شان از مقاله من  هيچ! استفاده از ادبيات سخيف و مستهجن كه هيچ! همان چند خط را هم جرات نداشتند عين مطلب را و حقيقت را بگويند!
كيهانيان در وحشتند حتي از چند سطر نوشته و اين اميدوارترم مي كند!
ملاحظه كنيد:
در مطلب كيهان با عنوان عاليجناب «پونز» ستون پنجم كيهان در ميان اپوزيسيون! (خبر ويژه) قسمتي هست كه از همين پست قبلي وبلاگم كه در بالاترين لينك شده بود برداشته اند. نوشته من و آنچه در كيهان آمده را برايتان اينجا مي آورم تا مقايسه كنيد!
كيهان:
سايت بالاترين هم در مقاله ديگري نوشت: آقاي گنجي به نظر مي رسد جاي اين تحليل ها در حوزه اختصاصي تحليلگران و مكاتبات داخلي آنهاست تا پس از پختگي در حوزه عمومي منتشر شود و تبعات آن موجب وارد آمدن ضربه مهلك به اميد و حركت اپوزيسيون نشود... شما به آقاي خاتمي استناد مي كنيد. يقينا خاتمي موضعي تندتر از آنچه اتخاذ كرده، بيان نخواهد كرد. اما نكته اساسي كه در نوشته شما القا مي شود مبني بر اينكه شبهه در ]سلامت[ انتخابات، تنها بهانه اي است و خود مدعيان تقلب هم آن را باور ندارند، آيا به تحليل هاي كيهان شبيه نيست؟

نوشته من در بالاترين:
آقاي گنجي به نظر مي رسد جاي اين تحليل ها (در صورت حقيقت داشتن) در حوزه آكادميك و اختصاصي تحليل گران و مكاتبات داخلي آنهاست تا پس از پختگي كامل در حوزه عمومي منتشر شود تا تبعات آن موجب وارد آمدن ضربات مهلك به حركت و اميد مردم نگردد.
....
در مورد آقاي خاتمي هم بايد خدمتتان عرض كنم ايشان بنا به خصلت هاي ويژه خود هيچ وقت در هيچ زمينه اي تندرو نبوده اند و همين ميانه روي ايشان است كه باعث ايراد سخناني چنين شده! آقاي خاتمي يقيناً موضعي تندتر از آنچه بيان شد اتخاذ نخواهند نمود.اما نكته اساسي تر اينكه شما در نوشته خود به خواننده القا مي كنيد كه شبه در انتخابات، تنها بهانه است و خود مدعيان تقلب هم به آن باور ندارند! آقاي گنجي اين سخن به مقاله هاي كيهان شبيه نيست؟ آيا تا به حال جمله اي حقيقت در اين روزنامه ديده ايد؟
 
ملاحظه فرموديد! از 4 خط بدون سانسور يك تحليل ساده هم مي ترسند. همين اميدوارم كرده به راهي كه ميروم! به اينكه بايد نوشت و ماند تا ترس كيهانيان را از ريشه بخشكاند.

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

آقاي گنجي اين آدمها زنده اند!!!

با همه احترامي كه براي جناب آقاي گنجي قائلم و با يادآوري اين موضوع كه يقيناً ايشان از مبارزاني است كه براي اين سرزمين از راحتي خويش گذشته، اما با توجه به مقاله اخيرشان در سايت گويا لازم دانستم چند سطري برايشان بنويسم!
1- آقاي گنجي در بند اول مقاله با بيان برخي واژه هاي تئوريك حوزه روشنفكري و تحليل گري سياسي عمومي را حوزه اي فاقد نبايدها و بايد ها ميدانيد و معنقد هستيد كه در حوزه عمومي بايد تحليل ها مبتني بر واقعيت كامل باشد.  با توجه به محدوديت رسانه اي در داخل ايران و همراه شدن اين محدوديت با تحريف گسترده رسانه اي ( از جانب رسانه هايي كه اعتقاد و التزامي به بازتاب حقيقت ندارند)، حاصل اين تفسير سمي مهلك خواهد بود براي آشكار سازي حقيقت! تصورش را بكنيد كه بخشي از رسانه هاي حكومتي با انعكاس گزيده مقاله شما با حقيقت چه معامله اي مي كنند! و نتيجه حاصل از مقاله شما حتي بر فرض درست بودن؛ در حوزه روشنفكري و تحليل گري عمومي چه نتايجي در بر خواهد داشت! جناب آقاي گنجي با توجه به شريط موجود واقعيت اين است كه ارائه برخي تحليل ها در حوزه عمومي باعث تحريف حقيقت و ارائه باطل در قالب گزيده هايي از تحليل شما خواهد بود! و بر اساس تئوري ارائه شده در بند اول، در حوزه عمومي سياسي و روشنفكري، نه تنها شما حقيقتي را روشن نخواهيد ساخت بلكه موجب وارونه شدن حقايق و ضربه به جنبشي خواهيد شد كه به دنبال حق طلبي است. براي بررسي آنچه در سطور بالا آمده است مي توانيد نام اكبر گنجي در سايتهايي چون فارس و رجا جستجو نماييد و آنچه كه بر سر حقيقت آمده را به وضوح ملاحظه نماييد! آقاي گنجي به نظر مي رسد جاي اين تحليل ها (در صورت حقيقت داشتن) در حوزه آكادميك و اختصاصي تحليل گران و مكاتبات داخلي آنهاست تا پس از پختگي كامل در حوزه عمومي منتشر شود تا تبعات آن موجب وارد آمدن  ضربات مهلك به حركت و اميد مردم نگردد.
2و3- فرموده بوديد در طيف سبزها سه مدعاي متفاوت وجود دارد! جناب آقاي گنجي من نمي دانم مدعاي اول را از كدام سبز نقل نموده ايد! به جز وزارت اطلاعات و رسانه هاي دولتي و وابستگان جمهوري اسلامي هيچ سبزي مدعاي فوق را بيان ننموده است!
اگر اسناد و مدارك منتشره توسط وزارت اطلاعات مد نظرتان است، در اين صورت بررسي اين اسناد در مورد شما آيا ربطي به حقيقت شما و اعتقاداتتان دارد؟ آيا آنچه ازشما توسط جمهوري اسلامي منتشر مي شود حقيقت دارد يا اصلا ربطي به شما دارد!
در مورد آنجه كه عدم اعتقاد عده اي از سبز ها به نادرستي انتخابات بيان نموديد سخت در اشتباهيد! آنچه را هم كه بعنوان نمونه بيان كرديد سنديتي با واقعيت ندارد!
آقاي گنجي دوستاني چون تاجزاده و رمضان زاده زنده اند و بارها اعلام كرده اند حاضرند براي اثبات تقلب در انتخابات مناظره كنند! آنهايي هم كه اعترافاتشان از صدا و سيما پخش شد بعدها شرايط اعترافشان را تلويحا بيان كردند! مختصر كلام اينكه حقيقت نه آن چيزي است كه شما بيان نموده ايد! جسارتا خطا كرده ايد برادر بزرگوارم.
در مورد آقاي خاتمي هم بايد خدمتتان عرض كنم ايشان بنا به خصلت هاي ويژه خود هيچ وقت در هيچ زمينه اي تندرو نبوده اند و همين ميانه روي ايشان است كه باعث ايراد سخناني چنين شده! آقاي خاتمي يقيناً موضعي تندتر از آنچه بيان شد اتخاذ نخواهند نمود.
اما نكته اساسي تر اينكه شما در نوشته خود به خواننده القا مي كنيد كه شبه در انتخابات، تنها بهانه است و خود مدعيان تقلب هم به آن باور ندارند! آقاي گنجي اين سخن به مقاله هاي كيهان شبيه نيست؟ آيا تا به حال جمله اي حقيقت در اين روزنامه ديده ايد؟
جناب آقاي گنجي بزرگترين تظاهرات سبزها به اين دليل صورت گرفت كه آنها اعتقاد داشتند موسوي برنده انتخابات است! اگر چنين نبود دليلي براي به خيابان آمدن نبود! اگر احمدي نژاد برنده واقعي انتخابات بود و اكثريت داشت آنوقت سخنان خامنه اي را بايد درست بدانيم كه عده اي مي خواهند با ريختن به كف خيابانها نتيجه انتخابات را عوض كنند! آنوقت جنبش سبز اقليتي است كه سعي در اخلال در دموكراسي و انتخاب اكثريت را داشت! شما واقعا به چنين چيزي باور داريد؟
4و5و...- در باب اين بند واقعاً متحيرم كه شما باز هم آدمهاي زنده را رها كرديد و مستندات از زبان نماينده احمدي نژاد يا انتخابات آمريكا مي آوريد!
شما گزارش مستندات تقلب در انتخابات را كه توسط ستاد آقاي موسوي منتشر گرديد را نديده ايد؟ آقاي گنجي تقلب در انتخابات آشكار تر از آن بود كه شما هنوز در مورد آن مقاله بنويسيد! اگر به حرفهاي طيف مقابل كه دروغگويي اش عيان است ميشد چيزي را مستند نمود امروز دليلي براي اعتراض نبود!
نقل قولهاي امثال نمايندگان احمدي نژاد و خامنه اي در مورد شما را مردم باور مي كردند  كه بالاي دار بوديد برادر!
آقاي گنجي هيچ سبزي در شرايط آزاد هرگز در مورد صحت پيروزي آقاي احمدي نژاد حتي كلمه اي بر زبان نرانده است!
آقاي گنجي به نظر مي رسد تحليل شما ارتباطي با حقيقت و واقعيت پذيرفته شده توسط جنبش سبز ندارد.
و اما در مورد بند آخر، كاهش اعتراضات، واقعيت اين است كه اعتراضات كاهشي پيدا نكرده اما فرم و شيوه اعتراض عوض شده! در واقع در بطن جامعه ايران امروز جمهوري اسلامي وجود ندارد كه اعتراض به صورت تظاهرات يا فرياد بيان گردد! امروز مردم ايران با زندگي به شكلي كه جمهوري اسلامي نمي پذيرد اعتراض شان را نشان مي دهند! از مسئله حجاب گرفته تا تك تك امور اجتماعي شان!
در پايان خواهشي دوستانه از جناب آقاي گنجي و ساير اوتاد سياسي ايران دارم و اميدوارم كه سخن اين برادر ناچيزشان را بپذيرند، از همه بزرگواران مي خواهم در اظهار نظرها و نوشته هايشان اين حقيقت را در نظر داشته باشند كه ملت ايران بيش از هر چيز به اميد نياز دارد، جواناني كه در ايران زندگي مي كنند بيش از هر چيز نشاط مي خواهند، اگر تحليل يا نوشته اي مينگارند توجه كنند كه آنچه مي نويسند ماموران استبداد را شاد خواهد كرد يا جوانان ايراني را و كدام طرف اين مبارزه نا برابر را اميدوارتر خواهد ساخت؟


۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

گور باباي اين همه درد...

سوال همين است! همين چند كلمه! هر جايي كه داشتم به زبان و لحن مختلف پرسيده ام! گويي همه چراغها خاموشند در سرزمين ذهنم.

تو خالق مني يا من خالق تو؟
سوال همين است ساده و در حد چند كلمه!و جوابش را مي جويم! در تاريكي مطلقم و هيچ نوري نيست تا بر حقيقت يك جواب ساده بتابد!
بر هر دير و برزن و هر گوشه از اتاقم و كاغذ هايم و كتابهايم نقش بسته، به تمام قلم هايي كه با آنها نوشته ام!
تو آفريدگار مني يا من تورا آفريده ام!؟
من دنبال نشاني ها دويده ام اما اينجا هيچ نشاني از جواب نيست!
كسي هست كه بر اين تاريكي نوري بتاباند و پاسخي دهد و بر ناداني من لبخندي از دانايي بكشد و سر در گريبان كند و مرا سرگردان سوال بعدي ام سازد؟
تو حاصل ناداني مني يا من حاصل توانايي تو؟
جنبش من از توست يا عظمت تو حاصل توهم دور از حقيقتِ من است!
من كوچكم يا اين توهم مرا از اريكه بزرگي به زير كشيده!
روياي شيرين خداوند مهربان را كسي در حقيقت اين جهان ديده است؟
اگر كسي پاسخي دارد نشاني آنرا به من نيز بدهد!
--------------------------------------------------------------
وقتي همه سرگرم كار خويشند و آويزان از كيسه دولت! يكي قلمش را قلاده زده، ديگري بر سجاده ريا گندمش را بيخته و آن يكي در مدح معاويه شعر مي گويد تا يارانه اش هدفمنديده تر شود! من هم گفتم گور باباي اين همه درد!
سرمان را انداختيم ما هم مثل آقا رفتيم سرعين! بنابر اين اين هفته هيچ مطلب سياسي نداريم شما هم اگر ناراحتيت بدهيد دوستان آب بريزند آنجايي كه ما سوزانده ايم! دستمان بند است وگرنه خودمان مي ريختيم! شايد هم ريختيم خودمان خبر نداريم! قربون دستت يك چكي بكن خبر بده!
كسي جوادي آملي، حسن زاده آملي، مكارم شيرازي و فاضل لكنراني را نديده؟ ديديد بگوييد آقا قم هستن!!گويا آقايان براي دست بوسي يكبار خدمت رسيده اند ولي محض عرض ارادت دفعه دوم هم مي توانند خدمت برسند!

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

حرف راست هم ميزنند!

هر قدر مي گفتيم مصباح يزدي هم ممكن است راست بگويد كسي باور نمي كرد!
جمله زير را بخوانيد...
«اگر تدابیر حکیمانه رهبری نبود، به‌دست برخي یاران انقلاب سقوط می‌کردیم»
اين جمله گهربار از سخنان اخير مصباح در آستانه سفر خامنه اي به قم است. بايد گفت كه حقيقت را بيان نموده اند! اگر نبود حمايتهاي بي دريغ آقاي خامنه اي دولت كودتا تا به حال سقوط كرده بود و با توجه به بي كفايتي هاي رخ داده در اداره امور كشور، اكنون تفكر طالبان شيعي با رسوايي كامل به زباله دان تاريخ پيوسته بود.
ديديد گاهي آقاي مصباح هم راست مي گويد!

از ديگركرامت كلاميِ اين هفته اعلام آمادگي سردار احمدي مقدم براي هدفمند كردن يارانه هاست! سردار گويا به صورت غير مستقيم اعلام فرمودند كه كهريزك2 را براي مقابله با اعتراضات فتنه گران سبز اقتصادي آماده سازي و تجهيز نموده اند! به قول ديالوگ هاي قهوه تلخ : پدر سوخته آشوب به راه مي اندازي! ميدهم پدرت را در بياورند پدر سوخته!؟
وقت كرديد براي كهريزك1 از مردم عذرخواهي كنيد قربان!
جالب است كه اين روزها هر كاري احتياج به اعلام آمادگي نيروهاي امنيتي دارد! از پختن آش پشت پاي سفر به قم تا برگزاري انتخابات، برگزاري مسابقات ورزشي، نقدي كردن يارانه ها و اقداماتي مانند تجاوز و دزدي و اختلاس! باور كنيد بدون هماهنگي با مقام والا هيچكاري انجام پذير نيست حكم ويژه مي خواهد و نيروهاي آماده!

و اما از هر چه بگذريم سخن آقا محسن اژه اي از همه سنجيده تر است! ايشان فرمودند مهدي خان بيايد مي گيريمش! گويا خبرنگار يكي از رسانه ها در ادامه، سوال فرمودند كه چرا نمي دهيد اينترپل بگيردش!؟ پاسخ اين بوده كه:
«پيش از اين نيز در مورد عدم درخواست ايران از پليس بين‌الملل براي دستگيري و انتقال‌ وي به ايران اظهار نظر كرده‌ام ولي باز هم مي‌گويم، تعقيب و دستگيري متهمان از طريق اينترپل كار ساده‌اي نيست و ضوابط و شرايط سخت و خاصي دارد و اين طور نيست كه به محض اعلام يك كشور متهمي دستگير و تحويل داده شود. »
بگذاريد ترجمه سخنان فوق را تقديم تان كنم:
اينترپل كه مامورين مملكت خودمان نيستند، همين جوري يلخي بريزند كسي را كه بي گناه است بگيرند و كت بسته بياورند تحويل دوستان ما بدهند!  و ما آنقدر به او مهرباني بكنيم كه عليه جد و آبادش اعتراف كند! اينترپل مدارك مي خواهد تا ايشان را به عنوان متهم بگيرد! تازه اين اينترپلي هاي استكباري، نه از آقا مجتبي و وحيد جان حرف شنوي دارند، نه حكم ويژه سرشان مي شود! هر چه در اداره اينترپل هم گشتيم سعيد مرتضوي نداشتند كه حكم دستگيري عمومي بدهد! ما هم كه مدركي براي بگير و ببندهاي انتخاباتي نداشتيم و نداريم! تازه ايشان بابايشان كلفت است در جهان!

 قبل ازسفر محمود به لبنان، نصراله در پي تكذيب خبر سنگ افشاني محمود در مرز با لبنان چنين اعلام كرد كه: مطلعيم كه در افشاني هاي رييس جمهور ايران باعث شده صهيونيست هاي العدو نگران پرتاب السنگ محمود نجاد احمد به سربازانشان در مرز با لبنان باشند! لا نگران،  ايشان مانند آقاي اژه اي فقط اخذ الگاز . با الوجود الموانع المرزي بعيد است هو يمكن العبورو السربازي  العدو را گاز بگيرند! ايشان كه التشريف بردند ما با دلارهاي الدريافتي چند عدد الترقه مي تركانيم تا الپول بيشتر به جيب بنمايانيم!

داشت يادم مي رفت آقاي كدخدايي فرمودند شوراي نگهبان در راس امور است البته به شوخي! بنابراين شوخي شوخي مجلس كه در وسط امور بود به ته امور نقل مكان نمود! نمي دانم چه حكمتي است كه اين نمايندگان را كه ميبينم ياد بيخودي الملك عزيز مي افتم!
انسافا خداوند در خلقت اين عزيزان كوتاهي فرموده اند!

حكم ويژه رهبري هم حال اكبر جان را گرفت! و ايشان فهميدند كه ولي فقيه زورش از خداوند هم بيشتر است! گويا اكبر آقا فرموده بودند كه گمان نمي كنم خداوند اجازه دهد كسي وقف دانشگاه آزاد را به هم بزند! در همين راستا آقاي نوري همداني فرموده بودند كه خداوند سرنوشت مردم را به دست آيت‌الله خامنه‌اي سپرده است. اتفاقات اخير باعث صدور بيانيه اي توسط عرش اعلي گشته است. آگاهان اعلام نمودند در بيانيه جديد خداوند كه پس از هزارو چهارصد و اندي سال منتشر شده آمده است:
با تشكر از مقام عظماي ولايت، اعلام مي شود: اجازه ما هم دست آقاست!
ولكن الله، ما اين سرنوشت را به كسي نداديم از ما گرفتند! و ليكن در باب سرنوشت مردم ايران،سرنوشت مذكور به اينجانب خداوند باري تعالي ارتباطي ندارد!( آيه جديد، سوره جديد، پيامبر هزاره سوم و بعد از آن، كاتب فاطمه الهام رجب)
راستي چه استقبالي از محمود شد در لبنان! نزديكان محمود از جمله داموس الملك يا همان اسفنديار خودمان فرموده بودند كاش اين خرجها را در گلستان مي كرديم تا براي يك استقبال مجبور نشويم برويم لبنان!

--------------------------------------------------------------------
زياد حس طنز نوشتن نبود! حالمان از اساس در قوطي رفته بود اين سبعة الايام اخير! بيشتر تمسخرنامه اي است بر بيانات و حوادث اخير!


۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

نطق پيش از دستور...

براي منظم كردن وبلاگ سعي كرده ام هفته اي يك مطلب بنويسم...
اما اين مطلب فقط پيش درآمدي است بر مطالب اين هفته...

هر قدر سعي ميكنم طنزي در كار نيست( البته اگر بتوان اسم مزخرفاتم را طنز گذاشت)! اين هفته طنزي نمي آيد! شايد به خاطر سري است كه درد مي كند!
چند روز پيش افتخاري گريه مي كرد! مي گفت من به خاطر حمايت از يك رييس جمهور متحمل توهين و ناسزا شدم اما گذشتم، ولي از توهيني كه به دخترم شده نمي گذرم!!!
آفرين آقاي افتخاري! خوشا به غيرت و مردانگي ات، اما مرد بزرگ! وقتي در خيابانهاي تهران به خاطر مخالفت با همان رييس جمهور دختران اين سرزمين زير مشت و لگد عده اي از خودي ها بودند اشكهاي شما كجا بود!؟
برادر كتك خوردن دخترت براي ما هم دردناك است و باور كن همان اندازه دردناك است براي من كه روزها پيش كتك خوردن خانم اميراني دردناك بود! همان قدر دردناك است كه نزديك يك سال پيش كتك خوردن دختران ايراني دردناك بود!
برادر تو هم دردت آمد از ديدن آخرين برق حيات در تنها نگاه آزاد ندا!!!؟
آقاي افتخاري بيا با هم بگرييم! براي همه دخترهاي ايران كه كتك خوردند آنهم از كساني كه بايد امنيت آنان را فراهم مي كردند...
بيا با هم گريه كنيم براي دختراني كه روسريهاشان در خيابان جا ماند، براي آنها كه با پاي برهنه دويدند تا از ضربات باتوم و دستگيري وتجاوز در امان بمانند...
بيا و مرد باش و بنشين كنار مردان اين سرزمين تا با هم بگرييم...
بيا و تو هم براي دخترت و دختران اين سرزمين بخوان...
نه براي يك كاريكاتور كه در پاستور صندلي بر تقلب و زور و زندان و داغ و درفش نهاده!
بيست و سي جاي اشكهاي يك مرد براي دخترش نيست بيا در خيابان و كنار ملتت گريه كن!


 اصلا گريه را رها كن....
گريه جلو دوربين بيست و سي را بس كن و بگذار در روزگار ميگرن و درد و بند كمي طنز بنويسم!!! بگذار كمي بخندانم هر چند سه ماهي است كه درونم رنگ شادي نديده...


بگذار كمي طنز بنويسم....

۱۳۸۹ مهر ۱۶, جمعه

قهوه تلخ! اشاره ای هنرمندانه به بخشیدن خزر!؟

- نگران نباشید،برای راحتی خیالتان می گویم مسکو و سن پترزبورگ را دادیم ایشان را گرفتیم. مهر و امضا هم شده!


این قسمتی از دیالوگ فرنچ ( French ) السلطنه درقسمت نهم سریال  قهوه تلخ است.

و برزوخان درنقش فرمانده ارتش شاه می گوید که:

- اِاِ! نیگا! ما جونمون از دماغمون در رفته تا اون دوتا شهر رو فتح کردیم همین جور دستی دستی دادین رفت!؟؟

کاترین پسر زا یا کاترین بوی میکر (boy maker) زنی است که در قسمت نهم قهوه تلخ وارد داستان می شود .داستان ورود این زن به دربار شاه دولو (که شاه فرضی ایران در یک دوره فرضی تاریخی است) چنین است که شاه او را در ازای دادن مسکو و سن پترزبورگ از روسها ستانده تا فرزند پسری برای جانشینی شاه بیاورد!

کاترین همسر تزار روس است، تزار فوت نموده و کاترین را به همسری شاه ایران داده اند! از ظاهر داستان چنان بر می آید که کاترین را به ایرانیان انداخته اند!

نمی دانم مفهوم آنچه را که نویسنده و کارگردان این سریال در پس این ماجرا می خواستند بیان کنند چیست، اما اندشیدن به کلمات ذیل و یادآوری برخی حوادث دوره اخیر مفهوم داستان را از طنزی در تاریخ گذشته به استعاره ای از سالهای اخیر تبدیل می کند!

روسیه پس از فروپاشی کمونیسم، انرژی اتمی، نیروگاه هسته ای بوشهر، دریای خزر و ....

اگر واقعا آنچه ساخته شده برای بیان چنین مفهومی باشد باید برای سازندگان این سریال، کلاه از سر بر گرفت و بر بلاهت آنان که مجوز پخش این سریال را داده اند خندید که طنزی است شیرین تر از خود مجموعه تلویزیونی.

با نگرشی چنین و توجه به اتفاقات اخیر ایران دیالوگهای قسمت نهم، استعاره ای دارند پر مغز و مفهوم که مجموعه طنز قهوه تلخ را به مجموعه ای تامل بر انگیز تبدیل می کنند.

باید صبر کرد و دید که آیا این مجموعه سر سلامت به بالین می برد یا چون میدان غاز و بز برره یا برخی دیالوگهای سریال نون و ریحون قسمتی از سریال باعث می شود که  ادامه پخش آن به تاریخ بپیوندد!
-------------------------------------------------------------------------
محمود همچنان می تازد!


همانگونه که میشد پیش بینی کرد با بازگشایی مدارس بار دیگر سفرهای استانی نیز آغاز شد. و در اولین سفر استانی ادبیات بسیار مودبانه رییس جمهور باز هم نشان داد که محمود یک سر و گردن بالاتر از آقای معمر قذافی است!

در این راستا پس از سخنرانی طوفانی رییس جمهور در گلستان یکی از شترهای آقای قذافی در چادرشان غیرتی شده و رم نموده و از خود بیخود گردید! با در نظر داشتن این نکته که این یک نفر شتر، شتری بوده که بر در خانه همه می خوابیده (لطفا به این شتر تهمت هایی که به خانم سارکوزی زده شد نزنید! ضمنا شتر مذکور مذکر می باشد! باور نمی کنید، بفرمایید نگاه کنید!)، پیشنهاد گردید این شتر روی آقای جنتی بخوابد شاید افاقه نماید.

با توجه به تحولات بسیار فراوانی که در سفر اخیر در استان گلستان رخ داد جمعی از مردم شهید پرور طی نامه ای به مجلس محترم که هم اکنون در وسط امور به سر می برد خواستار تغییر نام این استان از گلستان به ...ستان شدند! گزارشها حاکی از آن است گلکاری های محمود نتیجه داده و از فراز آسمان این استان به رنگ قهوه ای دیده می شود.

با توجه به شکوفایی بیش از حد گل اقتصاد، دلار، این دست پرورده استکبار جهانی فتنه اقتصادی را آغاز کرد! در همین راستا و پس از اینکه دلارهای دستگیر شده توسط مقامات امنیتی بازجویی شدند یکی از فرماندهان بلند پایه نظامی از کشف فتنه با ریشه های اقتصادی خبر داد و جمعی از نا آگاهان اعلام کردند که به زودی عده کثیری فتنه اقتصادی دستگیر خواهند گردید! دلارهای بسیار فراوان دستگیر شده نیز تحویل واحد های اطلاعاتی سپاه گردیدند.

در همین راستا یکی از آقایانی که در قوه قضائیه مشغول در فشانی هستند بار دیگر بر محاکمه سران فتنه تاکید کرده و اظهار داشتند برادران گمنام ما فعلا مشغول بررسی رابطه بطری، باتوم، شوکر، و... با ته فتنه می باشند و پس از بررسی کامل ته فتنه نوبت به سر فتنه خواهد رسید!

در میان خبرهای ورزشی هم میتوان به این نکته اشاره نمود که بازوبند سبز کاپیتان ایران پس از شنیدن خبر مرگ فتنه سبز زرد کرده و زرد گردید و این تغییر رنگ هیچ ارتباطی با نترسیدن از جنبش مرده سبز نمی دارد!

از فضا نیز خبر می رسد کرم ایرانی که به فضا فرستاده شده بود برای انتقام بازگشته و با نام استکس نت مشغول لولیدن در تاسیسات اتمی بوشهر است! این کرم تحصیل کرده و دانشجو می باشد و از همین رو خطرناک است!

این هفته، هفته شلوغی بود همینها یادم ماند! به قول امام اگر برای خدا باشد شکست ندارد، حتی 3-0!


۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

دوره طلایی p0rn0 policy(این روزها آیندگان چنین نام خواهند نهاد)


مداحان سرشناس اسفندیار را به آلت تناسلی مردانه تشبیه می کنند.

رییس جمهور این گونه سخن می گوید: اون ممه رو لولو برد. آب بریزن اونجایی که میسوزه!

رییس محترم مجلس می فرمایند که: به بهانه تجاوز به عنف نمی توان فرمان بریدن همه آلت ها را صادر نمود!

چندی قبل کیهان نیز اعلام کرده بود همسر سارکوزی روسپی است!

تجاوز و آزار جنسی در زندانهای ایران هم از پرده برون افتاده و خبرش همه جا را فراگرفته!
به نظر می رسد جمهوری اسلامی از نظر سیاسی در حالت جنسی قرار گرفته که در ادبیات عامیانه آنرا حشری شدن می نامند!
ادبیات سیاسی ایران با کلماتی چون ممه، آلت، روسپی، تجاوز بیشتر به روایت یک فیلم پرونو می ماند!
شاید آنچه از زندانهای حکومت آغاز شده بود به عنوان روشی کارآمد سرلوحه کار و سخنان مقامات بلند پایه ایرانی قرار گرفته است. با این تفاسیر به یقیین روزهایی را که در آن به سر می بریم در تاریخ سیاسی این سرزمین به عنوان دوره پورونو پالیسی ثبت خواهد گردید.
بنا به اظهارات مقامات ایران در این روزها پیروزی های بزرگی در عرصه های مختلف کسب و سخنان محمود نیز پر مغز خوانده شده است. با توجه به این موضوع به نظر می رسد این روش و این دوره طلایی در ادبیات سیاسی ایران همچنان ادامه یابد.

-------------------------------------------------------------------------------------

خبرهای مربوط به ترور استادان پزشکی دانشگاه تهران را بخوانید! باور کنید جذابیتش کمتر از سریال 24 و هنرنمایی های جک باوئر نیست.
اظهارات سردار احمد کشوری فرماند نیروی انتظامی کرمانشاه یک فیلم نامه کامل از سریال 24 را به خوانندگان خود تقدیم می کند. این اظهارات که برگرفته از سایت فالس نیوز است تقدیم حضور خوانندگان علاقمند به سریال 24 می گردد:

« مأموران اداره پشتيباني عملياتي پليس اطلاعات و امنيت عمومي ناجا طي تماس تلفني با پليس اطلاعات و امنيت عمومي كرمانشاه اعلام داشتند كه يكي از پزشكان تهران به نام " غلامرضا سرابي " كه جراح و متخصص قلب بود توسط راكب يك دستگاه موتورسيكلت با سلاح گرم مجروح شده است.»

تصورش را بکنید یک جنایت به وقوع پیوسته و بلافاصله جک باوئر و همکاران در جریان یک توطئه پیچیده قرار می گیرند.

« در بررسي‌هاي پليس تهران مشخص شد نامبرده به هنگام خروج از مطب با خودرو شخصي در مسير منزل مورد هدف تيراندازي افراد ناشناس قرار گرفته و بلافاصله به بيمارستان منتقل شد. مجروح در بازجويي‌ها به ماموران كلانتري 127 تهران گفت، در تاريخ 29 تير سال جاري در بيمارستان خانمي را به نام "فرصت " اهل شهرستان " اسلام آبادغرب " كرمانشاه عمل جراحي قلب كردم كه پس از يك هفته فوت شده است و بستگان متوفي چندين مرحله به صورت حضوري و تلفني وي را تهديد به قتل كرده‌اند.»

پزشک مجروح روی تخت بیمارستان و در حال احتضار توسط مامور سمجی چون جک باوئر مورد بازجویی قرار می گیرد و نام و نشان قاتلین را در آخرین نفسها به ماموران می گوید! جک باوئر یا همان مامور محترم سپس مجروح را به پزشکان می سپارد و مجروح می میرد! جک باوئر به دنبال سرنخ ماجرا راهی کرمانشاه می شود.

« پليس اطلاعات و امنيت عمومي كرمانشاه موضوع را به صورت ويژه و خارج از نوبت در دستور كار قرار داد و تمام توان خود را در جهت دستگيري متهم به قتل به كار گرفت. پليس دستگيري تعدادي از رابطان و عواملي كه در مخفي كردن متهمان دخالت داشتند را در دستور كار قرار داد و در اين رابطه يكي از رابطان نيز دستگير و براي پليس محرز شد كه متهم اصلي فردي به نام "سجاد " است. »

جک باوئر با تحقیقات و تیز هوشی و درایت گروه ویژه درگیر در این ماموریت سجاد را کشف می کند.

«مأموران در ايست و بازرسي سه راهي " اماميه " شهرستان " سرپل ذهاب " روز گذشته به راننده يك دستگاه خودرو پيكان كه پدر متهم به قتل فراري بود دستور ايست دادند كه وي علاوه بر تيراندازي به سمت مأموران انتظامي به ايست ماموران توجهي نكرد و در روستاي " سوخور نامدار " مخفي شد.مأموران با اقتدار متهم را تعقيب و در محاصره خود در آوردند و وقتي متهم متوجه شد، با يك دستگاه تراكتور به طرف ارتفاعات متواري شد. در اين ميان پليس كرمانشاه در بازرسي از خودرو متهم فراري 59 عدد فشنگ كلاشينكف كشف و ضبط كرد . پليس با هوشياري كامل تمامي منطقه را محاصره و راه‌هاي ورودي و خروجي را بر روي متهم بست كه در اين حين متهم با يك قبضه سلاح كلاشينكف به سمت مأموران تير اندازي كرد و زماني كه هيچ گونه راه فراري نداشت با همان سلاحي كه تير اندازي مي‌كرد اقدام به خودزني كرد.»

هیچ احتیاجی به نوشتن دوباره سخنان سردار نیست! خود جملات متن فیلم نامه اکشنی را میسازد که تماشاگر را مقهور صحنه های اکشن خود می کند. فقط باید قسمت آخرش کمی تغییر داد.
متهم که اطلاعات حساسی در مورد توطئه در شرف وقوع داره برای جلوگیری از دسترسی جک باوئر به اطلاعات مرد نظر خودکشی می کنه!

« تلاش براي دستگيري قاتل فراري به طور جد ادامه دارد و خواهر قاتل متواري هم كه در اين قضيه دخيل بود، طي يك عمليات غافلگيرانه دستگير شد. فردي كه اقدام به خودكشي كرد در سال 78 به همراه برادرش به نام " هنرمند " به اتهام تهيه و جعل چك‌هاي مسافرتي توسط پليس شهرستان " اسلام آباد غرب دستگير و روانه زندان شده بود. نامبرده به اتهام قتل فردي به نام " علي " چند سالي در حبس بود و برادر ديگرش به نام " جبار " به اتهام راهزني مسلحانه دستگير كه خود را در زندان " ايلام " حلق آويز كرد و همچنين برادر ديگرش به نام " جلال " به اتهام سرقت هاي مكرر بيش از 15 سال پيش به دستور مقام قضايي يك دستش قطع شد. پدر قاتل كه اقدام به خودكشي كرد در خريد و فروش مواد مخدر، سلاح و مهمات و مشروبات الكلي نيز فعاليت گسترده‌اي داشت. »

چارچوب این فیلمنامه چیزی کم ندارد و میشود با این داستان ده قسمت از سریال را ساخت! برای ده قسمت بعدی هم باید منتظر بقیه حرفهای سردار ماند.
پی نوشت:
خدا وکیلی یه مجرمی که عادت داره به زندان رفتن و انواع خلاف به نظرتون خود کشی می کنه واسه جرمی که سجاد خان مرتکب شده؟ من نمی دونم استاد عباسی داره مشاوره میده یا من خر فرض شدم تو این داستان! یا مجروحی که رو تخت بیمارستان در حال جون دادنه بازپرسی میشه!
بابا یه فیلمنامه نویس و کارگردان بهتر پیدا کنین! با حسن عباسی و شمقدری و ده نمکی و اینا همین میشه دیگه زرت اظهارات در میره تابلو میشه! حالا دیگه جک باوئرم نمی تونه ماست مالیش کنه!
حالا خبر یه تیکه از خبر بعدی رو بخونین:

«سردار بهرام نوروزي ضمن اعلام اين خبر در خصوص پرونده قتل دو پزشك كه اخيراً در تهران به دست افراد ناشناس به قتل رسيده بودند، گفت: پرونده قتل اين دو پزشك در نيروي انتظامي تشكيل و ضاربين شناسايي شده‌ و برخي نيز دستگير شده‌اند. سردار نوروزي با بيان اين كه پرونده قتل اين دو پزشك هنوز بسته نشده است، گفت: از ذكر جزئيات پيگيري پرونده خودداري مي‌كنم و در موقع مناسب در اين خصوص اطلاع‌رساني خواهيم كرد.»

اشتباه نکنین سردار نوروزی بعد از سردار کشوری مصاحبه فرمودن و فالس اول خبر سردار کشوری رو زده!
حالا کسی میتونه بگه اینجا چه خبره؟